رأی وحدت رویه شماره 823
مقدمه
جلسۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پروندۀ وحدت رویۀ ردیف ۷ .۱۴۰۱ ساعت ۸:۳۰ روز سهشنبه، مورخ ۱۴۰۱/۴/۲۸ به ریاست حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای سید احمد مرتضوی مقدم، رئیس محترم دیوان عالی کشور، با حضور حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای سید محسن موسوی، نمایندۀ محترم دادستان کل کشور و با شرکت آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای معاون کلیۀ شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیئت عمومی تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید، قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص این پرونده و استماع نظر نمایندۀ محترم دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویۀ قضایی شمارۀ ۸۲۳-۱۴۰۱/۴/۲۸ منتهی گردید.
برای تهیه دوره کالبد شکافی آراء وحدت رویه کلیک کنید
الف) گزارش پرونده
به استحضار میرساند، آقای امیرحسین بیات، وکیل محترم دادگستری، با اعلام اینکه از سوی شعب ۱۰۶ و ۱۰۸ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک، در خصوص اعمال تخفیف موضوع مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در مواردی که شاکی تجدیدنظرخواهی کرده است، آرای مختلف صادر شده، درخواست طرح موضوع را در هیئت عمومی دیوان عالی کشور نموده است که گزارش امر به شرح آتی تقدیم میشود:
الف) به حکایت دادنامۀ شمارۀ ۹۹۰۹۹۷۸۶۱۲۶۰۲۴۳۳- ۱۳۹۹/۱۲/۹ شعبۀ ۱۰۶ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک، در خصوص اتهام آقای علی … دایر بر ایراد صدمۀ بدنی عمدی با چاقو، موضوع شکایت آقای احسان …، چنین رأی داده شده است:
«… با توجه به مراتب بزهکاری و مجرمیت مشارٌالیه، بزه انتسابی محرز و مسلم است و دادگاه با توجه به اصل “۳۶”[1] قانون اساسی و مواد “۸”[2]، “۱۱”[3] و “۳۵۹”[4] قانون آیین دادرسی کیفری و مستنداً به مواد “۲”[5]، “۱۴”[6]، “۱۷”[7]، “۳۱۷”[8]، “۳۱۸”[9]، “۴۴۸”[10]، “۴۴۹”[11]، “۴۵۰”[12]، “۴۵۲”[13]، “۴۵۶”[14]، “۵۶۲”[15]، “۴۸۸”[16]، “۴۸۹”[17]، “۷۰۹”[18] و “۷۱۴”[19] قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲]، حکم به محکومیت مشارٌالیه از حیث جنبۀ خصوصی جرم به پرداخت چهار سههزارم دیه بابت جروح دامیۀ بند اول و دوم انگشت کوچک دست راست و پرداخت یک و نیم هزارم دیه بابت کبودی پهلوی چپ ظرف مهلت یک سال از تاریخ وقوع بزه در حق شاکی و از حیث جنبۀ عمومی جرم … به استناد تبصرۀ مادۀ “۶۱۴”[20] قانون تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده [مجازات اسلامی ۱۳۷۵]، حکم به محکومیت مشارٌالیه به تحمل ۹۱ روز حبس تعزیری صادر مینماید. رأی صادره حضوری است و ظرف مدت بیست روز از تاریخ ابلاغ قابل تجدید نظرخواهی در محاکم تجدیدنظر استان مرکزی میباشد …».
با درخواست اعمال مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری از سوی متهم، شعبۀ ۱۰۶ دادگاه یاد شده به موجب دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۰۰۱۳۲۲۳-۱۴۰۰/۱/۱۰، چنین رأی داده است:
«… با عنایت به اینکه نامبرده پیش از پایان مهلت تجدیدنظرخواهی، ضمن تسلیم به رأی، حق تجدیدنظرخواهی خود را اسقاط و تقاضای تخفیف نموده است و دادستان محترم هم در مهلت مقرر قانونی از حکم صادره درخواست تجدیدنظر نکرده و در وقت رسیدگی فوقالعاده هم با وصف ابلاغ، حضور نیافته و ایرادی به تقاضای نامبرده نکرده است؛ در نتیجه دادگاه این درخواست را موجه تشخیص و به استناد مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری، یکچهارم مجازات تعیین شده در حکم را کسر میکند. لازم به ذکر است که اعمال مادۀ مذکور صرفاً در مورد مجازاتهای تعزیری مندرج در مادۀ “۱۹”[21] قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲] میباشد و مشمول مجازاتهای حدّی، تکمیلی و تبعی و مدت تعلیق نمیباشد و جنبۀ خصوصی جرم و رد مال، در صورت وجود، تا زمان رضایت محکومٌله به قوت خود باقی است و این حکم دادگاه قطعی میباشد …».
لازم به ذکر است، شاکی (به جهت میزان مجازات تعیین شده)، نسبت به دادنامۀ شمارۀ ۹۹۰۹۹۷۸۶۱۲۶۰۲۴۳۳-۱۳۹۹/۱۲/۹ شعبۀ ۱۰۶ مذکور تجدیدنظرخواهی کرده است که شعبۀ پنجم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی به موجب دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۰۱۳۳۶۴۲-۱۴۰۰/۱/۲۴، با رد تجدیدنظرخواهی، دادنامۀ تجدیدنظرخواسته را تأیید کرده است.
ب) به حکایت دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۲۱۰۱۷۳۹-۱۴۰۰/۷/۱۰ شعبۀ ۱۰۸ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک، در خصوص اتهام خانم محبوبه … دایر بر تحریک، ترغیب و دعوت افراد به جرائم منافی عفت به وسیلۀ سامانههای رایانهای، موضوع شکایت آقای مجید …، چنین رأی داده شده است:
«… دادگاه … در مجموع، بزه انتسابی را محرز و مسلم دانسته، لذا مستنداً به مواد ۲، ۱۴، “۱۸”[22]، ۱۹، “۱۳۷”[23]، “۱۶۰”[24] و “۲۱۱”[25] قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و بند ب مادۀ “۱۵”[26] قانون جرائم رایانهای مصوب ۱۳۸۸؛ با عنایت به شیوۀ ارتکاب جرم و نتایج زیانبار آن و تأثیر تعزیر بر وی، متهم موصوف را به تحمل شش ماه و یک روز حبس تعزیری (مجازات درجۀ شش) محکوم مینماید … رأی صادره، حضوری و ظرف مدت بیست روز از تاریخ ابلاغ قابل اعتراض در دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی میباشد …».
با درخواست اعمال مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری از سوی متهم، شعبۀ ۱۰۸ دادگاه یاد شده، به موجب دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۲۵۹۶۳۵۵-۱۴۰۰/۸/۲۲، چنین رأی داده است:
«… در خصوص درخواست مورخ ۱۴۰۰.۸.۳ محکومٌعلیه، خانم محبوبه … مبنی بر تسلیم و تمکین نسبت به رأی محکومیت دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۲۱۰۱۷۳۹ مورخ ۱۴۰۰/۷/۱۰ صادره از این شعبه که طی آن مشارٌالیها به اتهام تحریک و ترغیب و دعوت افراد به جرائم منافی عفت … به وسیلۀ سامانههای رایانهای به تحمل شش ماه و یک روز حبس تعزیری (مجازات درجۀ شش) محکوم شده است و قبل از پایان مهلت تجدیدنظرخواهی طی لایحهای به تاریخ فوق، حق تجدیدنظرخواهی خود را اسقاط و به رأی صادره تمکین و تقاضای تخفیف و اعمال مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ را نموده است، دادگاه با توجه به محتویات پرونده، نظر به اینکه فلسفۀ وجودی مادۀ ۴۴۲ قانون فوقالذکر کاهش یک مرحله از دادرسی و تسریع در رسیدگی و قطعیت آراء میباشد، لذا مادۀ مذکور ناظر بر مواردی است که پرونده با وجود قابلیت تجدیدنظرخواهی محکومٌعلیه، به لحاظ عدم تجدیدنظرخواهی از سوی دادستان و شاکی خصوصی یا استرداد درخواست تجدیدنظرخواهی از سوی نامبردگان، قابلیت طرح در مرجع تجدیدنظر را نداشته باشد؛ لذا در این پرونده که شاکی خصوصی از حکم صادرۀ محکومیت نسبت به متهم فوق تجدیدنظرخواهی نموده است، لذا مورد از مصادیق مادۀ ۴۴۲ قانون فوقالذکر خارج بوده است و درخواست نامبرده رد میگردد. رأی صادره قطعی میباشد».
لازم به ذکر است، شاکی نسبت به دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۲۱۰۱۷۳۹-۱۴۰۰/۷/۱۰ شعبۀ ۱۰۸مذکور، تجدیدنظرخواهی کرده است که شعبۀ هشتم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی به موجب دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۲۵۱۲۹۹۳- ۱۴۰۰/۸/۱۵ ، با رد تجدیدنظرخواهی، دادنامۀ تجدیدنظرخواسته را تأیید کرده است.
چنانکه ملاحظه میشود، شعب ۱۰۶ و ۱۰۸ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک، در خصوص اعمال تخفیف موضوع مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در مواردی که شاکی تجدیدنظرخواهی کرده است، آراء متفاوت صادر کردهاند؛ به گونهای که شعبۀ ۱۰۶ با وجود تجدیدنظرخواهی شاکی و به لحاظ عدم تجدیدنظرخواهی دادستان، تخفیف موضوع مادۀ یاد شده را اعمال کرده، اما شعبۀ ۱۰۸ در مورد مشابه تجدیدنظرخواهی شاکی را مانع اعمال تخفیف موضوع مادۀ مزبور دانسته است.
بنا به مراتب، در موضوع مشابه، اختلاف استنباط محقق شده است؛ لذا در اجرای مادۀ ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری به منظور ایجاد وحدت رویۀ قضایی، طرح موضوع در جلسۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور درخواست میگردد.
معاون قضایی دیوان عالی کشور در امور هیئت عمومی-غلامرضا انصاری
ب) نظریۀ نمایندۀ محترم دادستان کل کشور
احتراماً؛ در خصوص پروندۀ وحدت رویۀ قضایی ردیف ۷ .۱۴۰۱ هیئت عمومی دیوان عالی کشور، به نمایندگی از دادستان محترم کل کشور به شرح زیر اظهار عقیده مینمایم:
حسب گزارش معاونت قضایی دیوان عالی کشور در امور هیئت عمومی، ملاحظه میگردد اختلاف نظر بین شعب ۱۰۶ و ۱۰۸ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک در مورد «اعمال تخفیف مجازات موضوع مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، با وجود تجدیدنظرخواهی شاکی و با لحاظ عدم تجدیدنظرخواهی دادستان» میباشد.
۱. لذا با توجه به اینکه هدف غایی قانون آیین دادرسی کیفری، ایجاد نظامی هماهنگ و منسجم برای تضمین دادرسی عادلانه و منطقی در پرتو اصول و قواعد است، از این لحاظ، بدیهی است تفسیر و اجرای مقررات آن باید به نحوی انجام شود که این انسجام و هماهنگی به طور عقلایی و منطقی تضمین شود و چنانچه موادی از آن به ظاهر در تعارض با یکدیگر باشند، به جای طرد و رد یا اعلام نسخ قسمتی از قانون به موجب قسمت دیگری از همان قانون از باب قاعدۀ «الجمع مهما امکن، اولی من الطرح» باید به نحوی عمل شود که احکام مقرر شده در مواد مختلف قانونی با هم جمع شده و هر یک با رعایت موازین قابل اجرا و اعمال باشد.
۲. هر چند که قانونگذار در مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری در صورت تسلیم شدن متهمِ محکوم شده به حکم صادره و عدم تجدیدنظرخواهی دادستان، حق درخواست تخفیف مجازات قائل شده و با توجه به رأی وحدت رویۀ شمارۀ «۷۷۲»[27] مورخ ۱۳۹۷.۹.۲۰ هیئت عمومی دیوان عالی کشور، اعمال این حق اجباری است و دادگاه مکلف به تخفیف مجازات تا میزان مقرر قانونی میباشد، اما از آنجا که قانونگذار در بند ب مادۀ ۴۳۳ قانون مذکور برای شاکی حق تجدیدنظرخواهی از آرای صادرۀ کیفری قائل شده و حکم این بند مطلق بوده، به طوری که شاکی حق اعتراض به تمامی آرای کیفری، اعم از برائت یا محکومیت، به هر درجهای را دارد و سابقاً نیز در رأی وحدت رویۀ شمارۀ «۶۱۴»[28] مورخ ۱۳۷۵.۱۰.۳۰ این حق اعتراض شاکی علیالاطلاق شامل آرای برائت و محکومیت هر دو اعلام شده است؛ در نتیجه در تفسیر و اجرای مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری، برای اعمال تخفیف مجازات به درخواست محکومٌعلیه باید حق اعتراض شاکی حسب بند ب مادۀ ۴۳۳ قانون آیین دادرسی کیفری نیز مراعات شود. لذا در جمع این دو حکم قانونی باید گفت که مبنای اعمال تخفیف مجازات در مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری صرفاً «تسلیم شدن متهمِ محکومٌعلیه به رأی دادگاه» نیست، بلکه حذف یک مرحله از دادرسی و قطعیت سریعتر رأی نیز مبنای این حکم قانونگذار است که باید با رعایت حق اعتراض شاکی وفق بند ب مادۀ ۴۳۳ اعمال شود و با اعتراض شاکی این مبنا منتفی بوده و از آنجا که تجدیدنظرخواهی، دارای اثر انتقالی است و با تقدیم تجدیدنظرخواهی توسط شاکی صلاحیت دادگاه بدوی خاتمه یافته و شکایت با تمامی مسائل حکمی و موضوعی آن به مرجع تجدیدنظر منتقل میشود، دادگاه بدوی دیگر نمیتواند حتی نسبت به تصحیح اشتباه قلمی خود وفق مادۀ «۳۸۱»[29] قانون آیین دادرسی کیفری نیز اقدام نماید و چون این اصل یکی از اصول بنیادین دادرسی، اعم از دادرسی مدنی و کیفری است، لذا مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری نیز باید در پرتو این اصل و در هماهنگی با مواد قانونی دیگر از جمله مادۀ ۴۳۳ تفسیر شود و با این توصیف با تقدیم درخواست تجدیدنظرخواهی شاکی، دادگاه بدوی، دیگر صلاحیت دخل و تصرف در رأی را نداشته و چنانچه متهم به رأی تسلیم شده و نسبت به آن تجدیدنظرخواهی نکرده باشد، دیگر مجالی برای اعمال مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری وجود نخواهد داشت و پرونده باید برای رسیدگی به تجدیدنظرخواهی به مرجع تجدیدنظر ارسال شود تا مطابق مقررات در مرحلۀ تجدیدنظر از جمله مادۀ «۴۵۹»[30] قانون مذکور، در صورت جهات استحقاق برای تخفیف مجازات به تشخیص مرجع تجدیدنظر اقدام گردد.
۳. قائل شدن به نظر مخالف نظر فوق، موجب تعارض حق شاکی برای تجدیدنظرخواهی وفق بند ب مادۀ ۴۳۳ قانون آیین دادرسی کیفری از یک طرف و حق متهم برای تخفیف مجازات مطابق مادۀ ۴۴۲ با رعایت رأی وحدت رویۀ شمارۀ ۷۷۲ از طرف دیگر خواهد بود؛ امری که با اصول بنیادین دادرسی عادلانه منافات داشته و موجب از بین رفتن هماهنگی و انسجام مقررات قانون آیین دادرسی کیفری خواهد شد که بدون تردید توالی فاسد در پی خواهد داشت، از جمله: چه بسا با تجدیدنظرخواهی شاکی، مرجع تجدیدنظر جهات تجدیدنظرخواهی را موجه تشخیص داده و اقدام به تصحیح مجازات با مجوز مادۀ «۴۵۸»[31] قانون آیین دادرسی کیفری نماید؛ در حالی که رأی دادگاه بدوی که متعاقب درخواست تخفیف مجازات با اسقاط تجدیدنظرخواهی متهم محکومٌعلیه صادر میشود، قطعی است. حاصل این تعارض، نتیجهای غیرمنطقی است که قابل توجیه نبوده و خود چالشی بزرگ در نظام قضایی کشور ایجاد خواهد کرد. لذا با توجه به مراتب فوق، منطقیترین راه حل، جمع حکم مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری با بند ب مادۀ ۴۳۳ همان قانون است به نحوی که با تجدیدنظرخواهی شاکی، اعمال تخفیف مجازات مطابق مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری را باید منتفی دانست؛ هر چند این امر مانع از تخفیف مجازات وفق مادۀ ۴۵۹ همان قانون در مرحلۀ تجدیدنظر نخواهد بود. بر این اساس، رأی شعبۀ ۱۰۸ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک منطبق با مقررات قانونی و قابل تأیید میباشد.
ج) رأی وحدت رویۀ شمارۀ ۸۲۳-۱۴۰۱/۴/۲۸ هیئت عمومی دیوان عالی کشور
با توجه به اینکه فلسفۀ وضع مادۀ «۴۴۲»[32] قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، کاهش یک مرحله دادرسی و تسریع در قطعی شدن حکم است و در مادۀ «۴۳۳»[33] همین قانون برای شاکی حق تجدیدنظرخواهی، به طور مطلق، پیشبینی شده و رسیدگی به درخواست تجدیدنظر شاکی، بعد از صدور حکم قطعی بر تخفیف مجازات در اجرای مادۀ صدرالذکر، نقض غرض و معارض با قطعی بودن حکم است و صدور دو حکم در موضوع واحد موجب اشکال در اجرا نیز میشود، بنابراین اعمال تخفیف مجازات در موارد عدم تجدیدنظرخواهی دادستان و اسقاط حق تجدیدنظرخواهی توسط محکومٌعلیه مطابق مادۀ ۴۴۲ قانون یادشده، در صورت فقدان شاکی و یا عدم تجدیدنظرخواهی وی در مهلت و یا استرداد درخواست تجدیدنظر از سوی وی، امکانپذیر است. بنا به مراتب، رأی شعبۀ ۱۰۸ دادگاه کیفری دو اراک که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده میشود. این رأی طبق مادۀ ۴۷۱ قانون مذکور، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاهها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن، لازمالاتباع است.
هیئت عمومی دیوان عالی کشور
مواد قانونی و آرای مرتبط
[1]. اصل 36 قانون اساسی: حکم به مجازات و اجرای آن باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.
[2]. مادۀ 8 قانون آیین دادرسی کیفری: محکومیت به کیفر، فقط ناشی از ارتکاب جرم است و جرم که دارای جنبۀ الهی است، میتواند دو حیثیت داشته باشد:
الف- حیثیت عمومی، از جهت تجاوز به حدود و مقررات الهی یا تعدی به حقوق جامعه و اخلال در نظم عمومی.
ب- حیثیت خصوصی، از جهت تعدی به حقوق شخص یا اشخاص معین.
[3]. مادۀ 11 قانون آیین دادرسی کیفری: تعقیب متهم و اقامۀ دعوی از جهت حیثیت عمومی، بر عهدۀ دادستان و اقامۀ دعوی و درخواست تعقیب متهم از جهت حیثیت خصوصی، با شاکی یا مدعی خصوصی است.
[4]. مادۀ 359 قانون آیین دادرسی کیفری: رسیدگی در دادگاه به صورت ترافعی و به ترتیب زیر انجام میشود:
الف- قرائت کیفرخواست توسط منشی دادگاه یا استماع عقیدۀ دادستان یا نمایندۀ وی در مواردی که طبق قانون، پرونده با بیان ادعای شفاهی در دادگاه مطرح شده است.
ب- استماع اظهارات و دلایل دادستان یا نمایندۀ وی که برای اثبات اتهام انتسابی ارائه میشود.
پ- استماع اظهارات شاکی یا مدعی خصوصی که شخصاً یا از سوی وکلای آنان بیان میشود.
ت- پرسش از متهم راجعبه قبول یا رد اتهام انتسابی و استماع دفاعیات متهم و وکیل او، که عیناً توسط منشی در صورتمجلس قید میشود.
ث- در صورت انکار یا سکوت متهم یا وجود تردید در صحت اقرار، دادگاه شروع به تحقیقات از متهم میکند و اظهارات شهود، کارشناس و اهل خبرهای که دادستان یا شاکی، مدعی خصوصی، متهم و یا وکیل آنان معرفی میکنند، استماع مینماید.
ج- بررسی وسایل ارتکاب جرم و رسیدگی به سایر ادلۀ ابرازی از سوی طرفین و انجام هر نوع تحقیق و اقدامی که دادگاه برای کشف واقع، ضروری تشخیص میدهد.
[5]. مادۀ 2 قانون مجازات اسلامی: هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است، جرم محسوب میشود.
[6]. مادۀ 14 قانون مجازات اسلامی: مجازاتهای مقرر در این قانون چهار قسم است: الف: حد؛ ب: قصاص؛ پ: دیه؛ ت: تعزیر.
تبصره – چنانچه رابطۀ علیت بین رفتار شخص حقوقی و خسارت وارد شده احراز شود، دیه و خسارت، قابل مطالبه خواهد بود. اعمال مجازات تعزیری بر اشخاص حقوقی مطابق مادۀ (۲۰) خواهد بود.
[7]. مادۀ 17 قانون مجازات اسلامی: دیه، اعم از مقدر و غیرمقدر، مالی است که در شرع مقدس برای ایراد جنایت غیرعمدی بر نفس، اعضاء و منافع و یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، به موجب قانون مقرر میشود.
[8]. مادۀ 317 قانون مجازات اسلامی: در صورت حصول لوث، نخست از متهم، مطالبۀ دلیل بر نفی اتهام میشود. اگر دلیلی ارائه شود، نوبت به قسامۀ شاکی نمیرسد و متهم تبرئه میگردد. در غیر این صورت، با ثبوت لوث، شاکی میتواند اقامۀ قسامه کند یا از متهم درخواست قسامه نماید.
[9]. مادۀ 318 قانون مجازات اسلامی: اگر شاکی اقامۀ قسامه نکند و از مطالبۀ قسامه از متهم نیز خودداری ورزد، متهم در جنایات عمدی، با تأمین مناسب و در جنایات غیرعمدی، بدون تأمین آزاد میشود؛ لیکن حق اقامۀ قسامه یا مطالبۀ آن برای شاکی باقی میماند.
تبصره – در مواردی که تأمین گرفته میشود، حداکثر سه ماه به شاکی فرصت داده میشود تا اقامۀ قسامه نماید یا از متهم مطالبۀ قسامه کند و پس از پایان مهلت، از تأمین اخذ شده رفع اثر میشود.
[10]. مادۀ 448 قانون مجازات اسلامی: دیۀ مقدر، مال معینی است که در شرع مقدس به سبب جنایت غیرعمدی بر نفس، عضو یا منفعت، یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، مقرر شده است.
[11]. مادۀ 449 قانون مجازات اسلامی: ارش، دیۀ غیرمقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده است و دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تأثیر آن بر سلامت مجنیٌعلیه و میزان خسارت وارده، با در نظر گرفتن دیۀ مقدر و با جلب نظر کارشناس، میزان آن را تعیین میکند. مقررات دیۀ مقدر در مورد ارش نیز جریان دارد؛ مگر اینکه در این قانون ترتیب دیگری مقرر شود.
[12]. مادۀ 450 قانون مجازات اسلامی: در جنایت شبه عمدی، خطای محض و جنایت عمدی که قصاص در آن جایز یا ممکن نیست، در صورت درخواست مجنیٌعلیه یا ولی دم، دیه پرداخت میشود؛ مگر [اینکه] به نحو دیگری مصالحه شود.
[13]. مادۀ 452 قانون مجازات اسلامی: دیه، حسب مورد، حق شخصی مجنیٌعلیه یا ولی دم است و احکام و آثار مسئولیت مدنی یا ضمان را دارد. ذمۀ مرتکب، جز با پرداخت دیه، مصالحه، ابراء و تهاتر، بری نمیگردد.
تبصره -ورثۀ مقتول، به جز بستگان مادری، به نسبت سهمالارث، از دیه مقتول نیز ارث میبرند.
[14]. مادۀ 456 قانون مجازات اسلامی: در جنایت بر اعضاء و منافع، اعم از عمدی و غیرعمدی، در صورت لوث و فقدان ادلۀ دیگر غیر از سوگند منکر، مجنیٌعلیه میتواند با اقامۀ قسامه به شرح زیر، جنایت مورد ادعاء را اثبات و دیۀ آن را مطالبه کند؛ لیکن حق قصاص با آن ثابت نمیشود.
الف- شش قسم در جنایتی که دیۀ آن به مقدار دیۀ کامل است.
ب- پنج قسم در جنایتی که دیۀ آن پنج ششم دیۀ کامل است.
پ- چهار قسم در جنایتی که دیۀ آن دو سوم دیۀ کامل است.
ت- سه قسم در جنایتی که دیۀ آن یک دوم دیۀ کامل است.
ث- دو قسم در جنایتی که دیۀ آن یک سوم دیۀ کامل است.
ج- یک قسم در جنایتی که دیۀ آن یک ششم دیۀ کامل یا کمتر از آن است.
تبصرۀ ۱- در مورد هر یک از بندهای فوق، در صورت نبودن نفرات لازم، مجنیٌعلیه، خواه مرد باشد خواه زن، میتواند به همان اندازه قسم را تکرار کند.
تبصرۀ ۲- در هر یک از موارد فوق، چنانچه مقدار دیه، بیش از مقدار مقرر در آن بند و کمتر از مقدار مقرر در بند قبلی باشد، رعایت نصاب بیشتر لازم است.
[15]. مادۀ 562 قانون مجازات اسلامی: هر گونه حفاری و کاوش به قصد به دست آوردن اموال تاریخی – فرهنگی ممنوع بوده و مرتکب، به حبس از شش ماه تا سه سال و ضبط اشیاء مکشوفه به نفع سازمان میراث فرهنگی کشور و آلات و ادوات حفاری به نفع دولت محکوم میشود. چنانچه حفاری در اماکن و محوطههای تاریخی که در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است، یا در بقاع متبرکه و اماکن مذهبی صورت گیرد، علاوه بر ضبط اشیاء مکشوفه و آلات و ادوات حفاری، مرتکب به حداکثر مجازات مقرر محکوم میشود.
تبصرۀ ۱- هر کس اموال تاریخی – فرهنگی موضوع این ماده را حسب تصادف به دست آورد و طبق مقررات سازمان میراث فرهنگی کشور نسبت به تحویل آن اقدام ننماید، به ضبط اموال مکشوفه محکوم میگردد.
تبصرۀ ۲- خرید و فروش اموال تاریخی – فرهنگی حاصله از حفاری غیرمجاز ممنوع است و خریدار و فروشنده، علاوه بر ضبط اموال فرهنگی مذکور، به حبس از شش ماه تا سه سال محکوم میشوند. هرگاه فروش اموال مذکور تحت هر عنوان از عناوین، به طور مستقیم یا غیر مستقیم به اتباع خارجی صورت گیرد، مرتکب به حداکثر مجازات مقرر محکوم میشود.
[16]. مادۀ 488 قانون مجازات اسلامی: مهلت پرداخت دیه، از زمان وقوع جنایت به ترتیب زیر است؛ مگر اینکه به نحو دیگری تراضی شده باشد:
الف- در عمد موجب دیه، ظرف یک سال قمری.
ب- در شبه عمد، ظرف دو سال قمری.
پ- در خطای محض، ظرف سه سال قمری.
تبصره – هرگاه پرداختکننده در بین مهلتهای مقرر نسبت به پرداخت تمام یا قسمتی از دیه اقدام نماید، محکومٌله مکلف به قبول آن است.
[17]. مادۀ 489 قانون مجازات اسلامی: در جنایت خطای محض، پرداختکننده باید ظرف هر سال، یک سوم دیه و در شبه عمدی، ظرف هر سال نصف دیه را بپردازد.
[18]. مادۀ ۷۰۹ قانون مجازات اسلامی: جراحات سر و صورت و دیۀ آنها به ترتیب ذیل است:
الف – حارصه: خراش پوست بدون آن که خون جاری شود، یک صدم دیۀ کامل.
ب – دامیه: جراحتی که اندکی وارد گوشت شود و همراه با جریان کم یا زیاد خون باشد، دو صدم دیۀ کامل.
پ – متلاحمه: جراحتی که موجب بریدگی عمیق گوشت شود، لکن به پوست نازک روی استخوان نرسد، سه صدم دیۀ کامل.
ت – سمحاق: جراحتی که به پوست نازک روی استخوان برسد، چهار صدم دیۀ کامل.
ث – موضحه: جراحتی که پوست نازک روی استخوان را کنار بزند و استخوان را آشکار کند، پنج صدم دیۀ کامل.
ج – هاشمه: جنایتی که موجب شکستگی استخوان شود، گرچه جراحتی را تولید نکند، ده صدم دیۀ کامل.
چ – مُنَقَّله: جنایتی که درمان آن جز با جابه جا کردن استخوان میسر نباشد، پانزده صدم دیۀ کامل.
ح – مأمومه: جراحتی که به کیسۀ مغز برسد، یک سوم دیۀ کامل.
خ – دامغه: صدمه یا جراحتی که کیسۀ مغز را پاره کند، که علاوه بر دیۀ مأمومه، موجب ارش پاره شدن کیسۀ مغز نیز میباشد.
تبصرۀ ۱ – جراحات گوش، بینی، لب، زبان و داخل دهان، در غیر مواردی که برای آن دیه معین شده است، در حکم جراحات سر و صورت است.
تبصرۀ ۲ – ملاک دیه در جراحتهای مذکور، مقدار نفوذ جراحت بوده و طول و عرض آن تاثیری در میزان دیه ندارد.
تبصرۀ ۳ – جنایت بر گونه در صورتی که داخل دهان را نمایان نسازد، موجب یک بیستم دیۀ کامل و اگر به نحوی باشد که داخل دهان را نمایان سازد، موجب یک پنجم دیۀ کامل است. در این مورد، چنانچه پس از بهبودی جراحت، اثر و عیب فاحشی در صورت باقی بماند، علاوه بر آن، یک بیستم دیۀ دیگر نیز باید پرداخت شود.
تبصرۀ ۴ – هرگاه جنایت موضحۀ صورت بعد از التیام، اثری از خود بر جای بگذارد، علاوه بر دیۀ موضحه، یک هشتادم دیۀ کامل نیز ثابت است و هرگاه جنایت در حد موضحه نبوده و بعد از التیام اثری از آن باقی بماند، علاوه بر دیۀ جنایت، یکصدم دیۀ کامل نیز ثابت است و چنانچه جنایت، شکافی در صورت ایجاد کند، دیۀ آن هشت صدم دیۀ کامل است.
[19]. مادۀ 714 قانون مجازات اسلامی: دیۀ صدماتی که موجب تغییر رنگ پوست میشود، به شرح ذیل است:
الف- سیاه شدن پوست صورت، شش هزارم، کبود شدن آن، سه هزارم و سرخ شدن آن، یک و نیم هزارم دیۀ کامل.
ب- تغییر رنگ پوست سایر اعضاء، حسب مورد نصف مقادیر مذکور در بند (الف).
تبصرۀ ۱- در حکم مذکور، فرقی بین اینکه عضو دارای دیۀ مقدر باشد یا نباشد، نیست. همچنین فرقی بین تغییر رنگ تمام یا قسمتی از عضو و نیز بقاء یا زوال اثر آن نمیباشد.
تبصرۀ ۲- در تغییر رنگ پوست سر، ارش ثابت است.
[20]. مادۀ 614 قانون مجازات اسلامی(1375): [اصلاحی ۱۳۹۹/۰۲/۲۳]- هر کس عمداً به دیگری جرح یا ضربی وارد آورد که موجب نقصان یا شکستن یا از کار افتادن عضوی از اعضا یا منتهی به مرض دائمی یا فقدان یا نقص یکی از حواس یا منافع یا زوال عقل مجنیٌعلیه گردد، در مواردی که قصاص امکان نداشته باشد، چنانچه اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران گردد، به حبس درجۀ شش محکوم خواهد شد و در صورت درخواست مجنیٌعلیه، مرتکب به پرداخت دیه نیز محکوم میشود.
تبصره - در صورتی که جرح وارده منتهی به ضایعات فوق نشود و آلت جرح اسلحه یا چاقو و امثال آن باشد، مرتکب به سه ماه تا یک سال حبس محکوم خواهد شد.
[21]. مادۀ ۱۹ قانون مجازات اسلامی: (جزای نقدی اصلاحی ۱۳۹۹/۱۱/۰۸) – مجازاتهای تعزیری به هشت درجۀ تقسیم میشود:
درجۀ یک
– حبس بیش از بیست و پنج سال.
– جزای نقدی بیش از دو میلیارد و هشتصد میلیون (۲.۸۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– مصادرۀ کل اموال.
– انحلال شخص حقوقی.
درجۀ دو
– حبس بیش از پانزده تا بیست و پنج سال.
– جزای نقدی بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون (۱.۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا دو میلیارد و هشتصد میلیون (۲.۸۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
درجۀ سه
– حبس بیش از ده تا پانزده سال.
– جزای نقدی بیش از یک میلیارد (۱.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا یک میلیارد و پانصد میلیون (۱.۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
درجۀ چهار
– حبس بیش از پنج تا ده سال.
– جزای نقدی بیش از پانصد میلیون (۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا یک میلیارد (۱.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– انفصال دائم از خدمات دولتی و عمومی.
درجۀ پنج
– حبس بیش از دو تا پنج سال.
– جزای نقدی بیش از دویست و چهل میلیون (۲۴۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا پانصد میلیون (۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– محرومیت از حقوق اجتماعی بیش از پنج تا پانزده سال.
– ممنوعیت دائم از یک یا چند فعالیت شغلی یا اجتماعی برای اشخاص حقوقی.
– ممنوعیت دائم از دعوت عمومی برای افزایش سرمایه برای اشخاص حقوقی.
درجۀ شش
– حبس بیش از شش ماه تا دو سال.
– جزای نقدی بیش از شصت میلیون (۶۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا دویست و چهل میلیون (۲۴۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– شلاق از سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه و تا نود و نه ضربه در جرائم منافی عفت.
– محرومیت از حقوق اجتماعی بیش از شش ماه تا پنج سال.
– انتشار حکم قطعی در رسانهها.
– ممنوعیت از یک یا چند فعالیت شغلی یا اجتماعی برای اشخاص حقوقی حداکثر تا مدت پنج سال.
– ممنوعیت از دعوت عمومی برای افزایش سرمایه برای اشخاص حقوقی حداکثر تا مدت پنج سال.
– ممنوعیت از اصدار برخی از اسناد تجاری توسط اشخاص حقوقی حداکثر تا مدت پنج سال.
درجۀ هفت
– حبس از نود و یک روز تا شش ماه.
– جزای نقدی بیش از سی میلیون (۳۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا شصت میلیون (۶۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– شلاق از یازده تا سی ضربه.
– محرومیت از حقوق اجتماعی تا شش ماه.
درجۀ هشت
– حبس تا سه ماه.
– جزای نقدی تا سی میلیون (۳۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– شلاق تا ده ضربه.
تبصرۀ ۱- موارد محرومیت از حقوق اجتماعی همان است که در مجازاتهای تبعی ذکر شده است.
تبصرۀ ۲- مجازاتی که حداقل آن منطبق بر یکی از درجات فوق و حداکثر آن منطبق با درجۀ بالاتر باشد، از درجۀ بالاتر محسوب میشود.
تبصرۀ ۳- در صورت تعدد مجازاتها، مجازات شدیدتر و در صورت عدم امکان تشخیص مجازات شدیدتر، مجازات حبس ملاک است. همچنین اگر مجازاتی با هیچ یک از بندهای هشتگانۀ این ماده مطابقت نداشته باشد، مجازات درجۀ هفت محسوب میشود.
تبصرۀ ۴- مقررات این ماده و تبصرههای آن تنها جهت تعیین درجۀ مجازات است و تأثیری در میزان حداقل و حداکثر مجازاتهای مقرر در قوانین جاری ندارد.
تبصرۀ ۵ – ضبط اشیاء و اموالی که در ارتکاب جرم به کار رفته یا مقصود از آن به کارگیری در ارتکاب جرم بوده است، از شمول این ماده و بند (ب) مادۀ (۲۰) خارج و در مورد آنها برابر مادۀ (۲۱۵) این قانون عمل خواهد شد. در هر مورد که حکم به مصادرۀ اموال صادر میشود، باید هزینههای متعارف زندگی محکوم و افراد تحت تکفل او مستثنی شود.
تبصرۀ ۶ (الحاقی ۱۳۹۹/۰۲/۲۳)- تمام حبسهای ابد غیر حدی مقرر در قانون به حبس درجۀ یک تبدیل میشود.
[22]. مادۀ 18 قانون مجازات اسلامی: تعزیر مجازاتی است که مشمول عنوان حد، قصاص یا دیه نیست و به موجب قانون در موارد ارتکاب محرمات شرعی یا نقض مقررات حکومتی، تعیین و اعمال میگردد. نوع، مقدار، کیفیت اجرا و مقررات مربوط به تخفیف، تعلیق، سقوط و سایر احکام تعزیر به موجب قانون تعیین میشود. دادگاه در صدور حکم تعزیری، با رعایت مقررات قانونی، موارد زیر را مورد توجه قرار میدهد:
الف- انگیزۀ مرتکب و وضعیت ذهنی و روانی وی حین ارتکاب جرم.
ب- شیوۀ ارتکاب جرم، گسترۀ نقض وظیفه و نتایج زیانبار آن.
پ- اقدامات مرتکب پس از ارتکاب جرم.
ت- سوابق و وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی مرتکب و تأثیر تعزیر بر وی.
تبصره [الحاقی ۱۳۹۹/۲/۲۳]- چنانچه دادگاه در حکم صادره، مجازات حبس را بیش از حداقل مجازات مقرر در قانون تعیین کند، باید مبتنی بر بندهای مقرر در این ماده و یا سایر جهات قانونی، علت صدور حکم به بیش از حداقل مجازات مقرر قانونی را ذکر کند. عدم رعایت مفاد این تبصره موجب مجازات انتظامی درجۀ چهار میباشد.
[23]. مادۀ 137 قانون مجازات اسلامی: [اصلاحی ۱۳۹۹/۰۲/۲۳]- هر کس به علت ارتکاب جرم عمدی به موجب حکم قطعی به یکی از مجازاتهای تعزیری از درجۀ یک تا درجۀ پنج محکوم شود و از تاریخ قطعیت حکم تا حصول اعادۀ حیثیت یا شمول مرور زمان اجرای مجازات، مرتکب جرم عمدی تعزیری درجۀ یک تا شش گردد، حداقل مجازات جرم ارتکابی، میانگین بین حداقل و حداکثر مجازات قانونی آن جرم است و دادگاه میتواند وی را به بیش از حداکثر مجازات تا یک چهارم آن محکوم کند.
[24]. مادۀ 160 قانون مجازات اسلامی: ادلۀ اثبات جرم عبارت از اقرار، شهادت، قسامه و سوگند در موارد مقرر قانونی و علم قاضی است.
تبصره – احکام و شرایط قسامه که برای اثبات یا نفی قصاص و دیه معتبر است، مطابق مقررات مذکور در کتاب قصاص و دیات این قانون میباشد.
[25]. مادۀ 211 قانون مجازات اسلامی: علم قاضی عبارت از یقین حاصل از مستندات بین در امری است که نزد وی مطرح میشود. در مواردی که مستند حکم، علم قاضی است، وی موظف است قرائن و امارات بیّن مستند علم خود را به طور صریح در حکم قید کند.
تبصره – مواردی از قبیل نظریۀ کارشناس، معاینۀ محل، تحقیقات محلی، اظهارات مطلع، گزارش ضابطان و سایر قرائن و امارات که نوعاً علمآور باشند، میتواند مستند علم قاضی قرار گیرد. در هر حال، مجرّد علم استنباطی که نوعاً موجب یقین قاضی نمیشود، نمیتواند ملاک صدور حکم باشد.
[26]. مادۀ 15 قانون جرائم رایانهای 1388: هرکس از طریق سامانههای رایانهای یا مخابراتی یا حاملهای داده مرتکب اعمال زیر شود، به ترتیب زیر مجازات خواهد شد:
الف: چنانچه به منظور دستیابی افراد به محتویات مستهجن، آنها را تحریک، ترغیب، تهدید یا تطمیع کند یا فریب دهد یا شیوۀ دستیابی به آنها را تسهیل نموده یا آموزش دهد، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون (5.000.000) ریال تا بیست میلیون (20.000.000) ریال یا هر دو مجازات محکوم خواهد شد. ارتکاب این اعمال در خصوص محتویات مبتذل، موجب جزای نقدی از دو میلیون (2.000.000) ریال تا پنج میلیون (5.000.000) ریال است.
ب: چنانچه افراد را به ارتکاب جرائم منافی عفت یا استعمال مواد مخدر یا روانگردان یا خودکشی یا انحرافات جنسی یا اعمال خشونتآمیز تحریک یا ترغیب یا تهدید یا دعوت کرده یا فریب دهد یا شیوۀ ارتکاب یا استعمال آنها را تسهیل کند یا آموزش دهد، به حبس از نود و یک روز تا یک سال یا جزای نقدی از پنج میلیون (5.000.000) ریال تا بیست میلیون (20.000.000) ریال یا هر دو مجازات محکوم میشود.
تبصره ـ مفاد این ماده و مادۀ (14) شامل آن دسته از محتویاتی نخواهد شد که برای مقاصد علمی یا هر مصلحت عقلایی دیگر تهیه یا تولید یا نگهداری یا ارائه یا توزیع یا انتشار یا معامله میشود.
[27]. رأی وحدت رویۀ 772 هیئت عمومی دیوان عالی کشور: مادۀ ۴۴۲ قانون آیین دادرسی کیفری که مقرر داشته در تمام محکومیتهای تعزیری در صورتی که دادستان از حکم صادره درخواست تجدیدنظر نکرده باشد، چنانچه محکومٌعلیه حق تجدیدنظرخواهی خود را اسقاط یا درخواست را مسترد نماید، دادگاه به موضوع رسیدگی و مجازات تعیین شده را در حد مقرر در آن ماده تخفیف میدهد، با توجه به سیاق عبارات آن، برای دادگاه افادۀ تکلیف مینماید؛ از این رو از شمول مقررات تبصرۀ مادۀ ۴۵ الحاقی به قانون مبارزه با مواد مخدر مصوب ۱۳۹۶/۷/۱۲ خارج است و رأی شعبۀ دوم دادگاه انقلاب اسلامی کرمان که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص [داده] میشود. این رأی طبق مادۀ ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن، لازمالاتباع است.
[28]. رأی وحدت رویۀ 614 هیئت عمومی دیوان عالی کشور: نظر به اینکه بند (ب) از فراز 2 مادۀ 26 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مصوب سال 1373 برای شاکی خصوصی یا نمایندۀ قانونی او حقدرخواست تجدیدنظر از احکام کیفری دادگاههای عمومی قائل شده است و این حق علیالاطلاق شامل اعتراض به حکم برائت یا حکم محکومیت هر دو میباشد و نظر به اینکه دادگاههای تجدیدنظر مرکز استان به موجب صدر مادۀ 22 قانون مزبور، تنها به اموری که قانوناً در صلاحیت آنان قرار گرفته، رسیدگی مینمایند و بدیهی است که این امور شامل موارد مفصله در ذیل مادۀ 21 قانون مرقوم نمیگردد، علیهذا، رأی شعبۀ بیستم دیوان عالی کشور که بر این مبنا اصدار یافته و به درخواست تجدیدنظر شاکی خصوصی از حکم برائت متهم به ارتکاب لواط، رسیدگی و اظهار نظر نموده، منطبق با موازین قانونی تشخیص میگردد. این رأی بر طبق مادۀ واحدۀ قانون مربوط به وحدت رویۀ قضایی مصوب تیر ماه 1328 برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازمالاتباع است.
[29]. مادۀ 381 قانون آیین دادرسی کیفری: هرگاه در تنظیم و نوشتن رأی دادگاه، سهو قلمی مانند کم یا زیاد شدن کلمهای رخ دهد و یا اشتباهی در محاسبه صورت گیرد، چنانچه رأی قطعی باشد یا به علت عدم تجدیدنظرخواهی و انقضای مواعد قانونی، قطعی شود یا هنوز از آن تجدیدنظرخواهی نشده باشد، دادگاه خود یا به درخواست ذینفع یا دادستان، رأی تصحیحی صادر میکند. رأی تصحیحی نیز ابلاغ میشود. تسلیم رونوشت یا تصویر هر یک از آراء، جداگانه ممنوع است. رأی دادگاه در قسمتی که مورد اشتباه نیست، در صورت قطعیت، اجرا میشود.
تبصرۀ ۱- در مواردی که اصل رأی دادگاه قابل واخواهی، تجدیدنظر یا فرجام است، تصحیح آن نیز در مدت قانونی، قابل واخواهی، تجدیدنظر یا فرجام میباشد.
تبصرۀ ۲- هرگاه رأی اصلی به واسطۀ واخواهی، تجدیدنظر یا فرجام، نقض شود، رأی تصحیحی نیز بیاعتبار میشود.
[30]. مادۀ 459 قانون آیین دادرسی کیفری: هرگاه دادگاه تجدیدنظر استان، محکومٌعلیه را مستحق تخفیف مجازات بداند، ضمن تأیید اساس حکم میتواند به نحو مستدل مجازات او را در حدود قانون تخفیف دهد، هر چند محکومٌعلیه تقاضای تجدیدنظر نکرده باشد.
[31]. ماده ۴۵۸ قانون آیین دادرسی مدنی: در هر مورد که داور تعیین میشود، باید موضوع و مدت داوری و نیز مشخصات طرفین و داور یا داوران به طوری که رافع اشتباه باشد، تعیین گردد. در صورتی که تعیین داور بعد از بروز اختلاف باشد، موضوع اختلاف که به داوری ارجاع شده، باید به طور روشن مشخص و مراتب به داوران ابلاغ شود.
تبصره – قراردادهای داوری که قبل از اجرای این قانون تنظیم شدهاند، با رعایت اصل (۱۳۹) قانون اساسی، تابع مقررات زمان تنظیم میباشند.
[32]. مادۀ 442 قانون آیین دادرسی کیفری: در تمام محکومیتهای تعزیری، در صورتی که دادستان از حکم صادره درخواست تجدیدنظر نکرده باشد، محکومٌعلیه میتواند پیش از پایان مهلت تجدیدنظرخواهی با رجوع به دادگاه صادرکنندۀ حکم، حق تجدیدنظرخواهی خود را اسقاط یا درخواست تجدیدنظر را مسترد نماید و تقاضای تخفیف مجازات کند. در این صورت، دادگاه در وقت فوقالعاده با حضور دادستان به موضوع رسیدگی و تا یک چهارم مجازات تعیین شده را کسر میکند. این حکم دادگاه قطعی است.
[33]. مادۀ 433 قانون آیین دادرسی کیفری: اشخاص زیر حق درخواست تجدیدنظر یا فرجام دارند:
الف- محکومٌعلیه، وکیل یا نمایندۀ قانونی او.
ب- شاکی یا مدعی خصوصی و یا وکیل یا نمایندۀ قانونی آنان.
پ- دادستان؛ از جهت برائت متهم، عدم انطباق رأی با قانون و یا عدم تناسب مجازات.
درخواست مشاوره رایگان