رأی وحدت رویه شماره 674
بسمه تعالی
محضر مبارک حضرت آیت الله مفید دامت برکاته
ریاست محترم هیئت عمومی دیوان عالی کشور
با سلام و تحیت: به استحضار می رساند: قائم مقام رئیس کل دادگستری استان گلستان با ارسال نامه شماره 2202/2/ د مورخ 12/3/1383 نسبت به آرای شماره 1106/5-27/7/1382 صادره از شعبه پنجم تشخیص و شماره 688/7-27/2/1383 صادره از شعبه هفتم تشخیص که در موضوع واحدی به گونه متفاوت صادر گردیده، از دادستان محترم کل کشور تقاضای تعیین تکلیف و طرح در هیئت عمومی دیوان عالی کشور را نموده است. از آنجا که پس از بررسی، موضوع قابل طرح در هیئت عمومی محترم دیوان عالی کشور تشخیص داده شد، ابتدا خلاصهای از جریان پروندههای مورد نظر را منعکس سپس اظهارنظر مینماید.
برای تهیه دوره کالبد شکافی آراء وحدت رویه کلیک کنید
1. در پرونده تجدیدنظر کلاسه 88/1299/5 آقای ق- طاهری به اتهام کلاهبرداری و خیانت در امانت به موجب دادنامه 206-78 توسط شعبه هفتم دادگاه عمومی گرگان به یک سال و شش ماه حبس و رد مال به صاحبش محکوم گردیده و با تجدیدنظرخواهی محکوم علیه پرونده در شعبه پنجم دادگاه تجدیدنظر استان گلستان مطرح و به دلایل مذکور در دادنامه شماره 455-1/5/1380 مجازاتهای تعیین شده در حکم بدوی را تبدیل و به خاطر گذشت شکات در مورد رد مال ضمن نقض حکم بدوی قرار موقوفی تعقیب صادر نموده است لکن اجرای احکام طی شرحی به معاون قضایی دادگستری گرگان به علت اینکه شاکی اعلام کرده اولا: من رضایت ندادهام.
ثانیا: اصل مال مسترد نشده است و دیه هم پرداخت نگردیده به حکم دادگاه تجدیدنظر اعتراض و معاون قضایی دادگستری به علت مغایرت حکم با موازین شرعی و قانونی از دیوان عالی کشور تقاضای نقض حکم را نموده است و پرونده در شعبه پنجم تشخیص مطرح و شعبه مذکور طی دادنامه شماره 1106/5 مورخ 27/7/1382 بدین شرح انشاء رأی نموده است:
قطع نظر از صحت و سقم قضیه اشتباه و اینکه آراء کلاهبرداری صورت گرفته یا نه؟ چون اعلام کننده اشتباه معاون قضایی و قاضی اجرای احکام دادگستری گرگان می باشند و در قانون فقط حق اعلام اشتباه برای دادستان مربوطه و یا رئیس حوزه قضایی در جایی که دادسرا تشکیل نشده می باشد، علیهذا با وصف مذکور پرونده قابلیت طرح در شعبه را ندارد و به استناد ذیل مادۀ «18»[1] اصلاحی قرار رد صادر می شود قرار قطعی است.
2.در پرونده تجدیدنظر کلاسه 83/382-7 دو نفر به نام های ایمان و فاطمه به اتهام رابطه نامشروع به موجب دادنامه های شماره 770 مورخ 24/6/1382 صادره از شعب نهم و 1370 مورخ 27/9/1382 و 5 مورخ 9/1/1383 صادره از شعبه هجدهم دادگاه عمومی گرگان به تحمل شلاق محکوم شده اند و معاون قضایی رئیس کل دادگستری استان گلستان به دلیل اینکه موضوع دارای اعتبار امر مختومه بوده و مورد حکم قرار گرفته و حکم صادره مبنی بر اشتباه میباشد، تقاضای نقض حکم را از دیوان عالی کشور نموده است. پرونده به شعبه هفتم تشخیص ارجاع و شعبه مذکور طی دادنامه شماره 688/7 مورخ 27/2/1383 بدین شرح انشاء رأی نموده است:
نظر به اینکه آقای ایمان به اتهام برقراری رابطه نامشروع به موجب رأی شماره 770 محکوم به تحمل شلاق گردیده، محکومیت وی طی رأی شماره 1370 به همان اتهام خلاف موازین قانونی (اصل اعتبار امر مختومه ) می باشد، علیهذا با اختیارات حاصله از تبصرۀ 2 مادۀ 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب رأی مؤخر الصدور نقض و بلااثر اعلام میگردد.
همانگونه که ملاحظه میفرمایید از دو شعبه تشخیص دیوان عالی کشور در موضوع واحدی دو رأی متفاوت صادر شده به نحوی که شعبه پنجم تقاضای معاون قضایی رئیس کل دادگستری را مبنی بر اشتباه بودن حکم دادگاه به دلیل اینکه در قانون تصریح به این مقام نشده و فقط حق اعلام اشتباه برای دادستان و یا رئیس حوزه قضایی در جایی که دادسرا تشکیل نشده است می باشد. در گروه و شعبه هفتم تقاضای معاون قضایی رئیس کل دادگستری را مبنی بر اشتباه بودن حکم دادگاه پذیرفته و رأی صادره را نقض نموده است. بدین ترتیب از دو شعبه تشخیص دیوان عالی کشور آرای متفاوتی در موضوع واحدی اصدار یافته است.
لذا در اجرای مادۀ 270 قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری تقاضای طرح موضوع در هیئت عمومی دیوان عالی کشور را جهت ایجاد رأی وحدت رویه دارد.
به تاریخ روز سه شنبه 30/10/1384 جلسه وحدت رویه قضایی هیئت عمومی دیوان عالی کشور به ریاست حضرت آیت الله مفید رئیس دیوان عالی کشور و با حضور حضرت آیت الله دری نجف آبادی دادستان محترم کل کشور و جنابان آقایان رؤسا و مستشاران واعضاء معاون شعب حقوقی و کیفری دیوان عالی کشور تشکیل گردید.
پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و بررسی اوراق پرونده مبنی بر: «…. احتراما: در خصوص پرونده وحدت رویه ردیف 83/36 موضوع اختلاف نظر بین شعب محترم پنجم و هفتم تشخیص دیوان عالی کشور در پذیرش یا عدم پذیرش اعلام اشتباه در احکام دادگاهها از طرف معاون قضایی رئیس دادگستری با توجه به اینکه با انحلال دادسراها و حذف آن از سازمان قضایی کشور، وظایف دادسرا عموماً به رئیس حوزه قضایی و در موارد خاص به محاکم واگذار شده بود و با تشکیل و استقرار دادسرا در کلیه حوزه قضایی استانها و شهرستانها وظایف دادسراها و دادستانها به دادستان عمومی و انقلاب حوزه قضایی هر شهرستان اعاده گردیده است.
بدین جهت با عنایت به قسمت اخیر مادۀ 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاه عمومی و انقلاب موضوع در ارتباط با دادستان و معاون وی هم قابل تحقق است لذا با لحاظ همین مراتب نظریه حضرت آیت الله دری نجف آبادی دادستان محترم کل کشور، به شرح ذیل اظهار میگردد.
1.طبق اصول کلی و موازین شرعی تکالیف و اختیارات مقامات رسمی از جمله مقامات قضایی شخصی بوده و بطور کلی و اساسی قابل تفویض به غیر نمی باشد مگر به حکم قانون در صورت تعویض کلی اختیارات اساسی مشارالیهم مستنکف از انجام وظیفه و مستعفی از خدمت خواهند بود. لیکن بنابر مقتضیات اداری، تراکم و تخصصی بودن امور اداری، عذر شخصی تفویض برخی از وظایف و اختیارات به غیر ضرورت دارد ولی لازمه این امر، تصریح قانون شرح وظایف سازمانی، اراده مقامات صلاحیت دار و با تشخیص شخصی در حدود جواز قانونی است که معمولاً در صورت تکلیف قانونی، کفالت سازمانی، تصمیم اداری و فردی محقق میگردد و به عبارت دیگر در اموری که برای تصدی آن انتخاب یا انتصاب اشخاص ضرورت دارد چون لازمه این اقدام احراز شرایطی چند است لذا شخصی منتصب و منتخب مجاز به تفویض اختیار خود به اشخاص غیر نبوده و تفویض آن مستلزم نص و تصریح می باشد در مانحن فیه اختیارات دادستان به شرح ذیل مادۀ 18 قائم به شخص دادستان بوده که غیر اختیارات سازمانی دادسرا است و در نتیجه قابل تصدی توسط غیر دادستان نمی باشد در حالی که اختیارات دادسرا به لحاظ وحدت اجزای آن قابل تصدی توسط غیر از جمله معاون و دادیار خواهد بود و در هر صورت مسئولیت با دادستان است نه بالعکس.
2. جواز مصرح در مادۀ 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب برای درخواست احکام قطعیت یافته خلاف اصل و قاعده اعتبار امر مختوم بها و امر قضاوت شده است و محدود به موارد نادر و جهات خاص و منحصر به محکومٌ علیه و دادستان و در صورت عدم استقرار دادسرا رئیس حوزه قضایی می باشد و تسری اختیار آن ها به اشخاص غیر بدون نص صریح فاقد جواز خواهد بود. بدین جهت و با توجه به اینکه در موارد تردید در ابتدای امر بر اصل یا استثناء بر آن رافع تکلیف فقط انجام وظیفه و اکتفاء به قدر متیقن است که در مورد بحث به لحاظ وجود صراحت در بیان مقنن و دلالت لفظ قدر متیقن شخص دادستان بوده و لاغیر.
بدین جهت رأی شعبه محترم پنجم تشخیص دیوان عالی کشور که با لحاظ این مراتب و اظهارنظر بر انحصار حق تجدیدنظرخواهی از احکام به لحاظ اعلام اشتباه و خلاف بین شرع با قانون برای دادستان و در برخی موارد رئیس حوزه قضایی و عدم قابلیت تسری به اشخاص دیگر از جمله معاونین قضایی آن ها صادر گردیده منطبق با موازین تشخیص و مورد تایید است.» ، مشاوره نموده و به اتفاق آراء بدین شرح رأی دادهاند.
ردیف 36/83 هیئت عمومی
رای شماره 674-30/1/ 1384
رای وحدت رویه هیئت عمومی دیوان عالی کشور
به موجب مادۀ «39»[2] قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب مواد «235»[3] و «268»[4] قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری فسخ شده و صرفاً بر طبق مادۀ «32»[5] آیین نامه اصلاحی قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب و اصلاحات بعدی مصوب 9/1/1381 رئیس قوه قضائیه در حوزه های که دادسرا تشکیل نگردیده به رئیس حوزه قضایی اجازه داده شده در صورتی که حکم کیفری را خلاف بین قانون یا شرع تشخیص دهد پرونده را برای رسیدگی مجدد به شعبه تشخیص دیوان عالی کشور ارسال نماید. بنا به مراتب قانون مزبور با توجه به اعتبار قضیه محکوم بها موضوع حصر را مد نظر داشته نه تفسیر موسع را و مطلقاً زیر مجموعه رئیس حوزه قضایی مورد نظر نبوده است بنابراین به نظر اکثریت اعضاء هیئت عمومی دیوان عالی کشور رأی شعبه پنجم تشخیص دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد صحیح و موافق موازین قانونی می باشد این رأی به موجب مادۀ «270»[6] قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها در موارد مشابه لازم الاتباع است.
مواد قانونی و آرای مرتبط
[1] . مادۀ 18 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب ( مصوب 1381 ) : آرای غیر قطعی و قابل تجدیدنظر یا فرجام ، همان می باشد که در قوانین قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (در امور کیفری) مصوب 28/6/1378 کمیسیون قضائی و حقوقی و 21/1/1379 مجلس شورای اسلامی ذکر گردیده است . در مورد آرای قابل تجدیدنظر یا فرجام ، تجدیدنظر و فرجام خواهی بر طبق مقررات آیین دادرسی مربوط انجام میشود.
در مورد آرای قطعی ، جز از طریق اعاده دادرسی و اعتراض ثالث به نحوی که در قوانین مربوط مقرر است نمیتوان رسیدگی مجدد نمود مگر اینکه رای ، خلاف بین قانون یا شرع باشد که در آن صورت به درخواست محکومٌ علیه ( چه در امور مدنی و چه در امور کیفری ) و یا دادستان مربوط ( در امور کیفری ) ممکن است مورد تجدیدنظر واقع شود.
تبصرۀ 1 – مراد از خلاف بین این است که رای برخلاف نص صریح قانون و یا در موارد سکونت قانون مخالف مسلمات فقه باشد.
تبصرۀ 2 – درخواست تجدیدنظر نسبت به آراء قعطی مذکور در این ماده اعم از اینکه رای در مرحله نخستین صادر شده و به علت انقضای مهلت تجدیدنظر خواهی قطعی شده باشد یا قانوناً قطعی باشد و یا از مرجع تجدیدنظر صادر گردیده باشد باید ظرف یک ماه از تاریخ ابلاغ رای به شعبه یا شعبی از دیوان عالی کشور که ( شعبه تشخیص ) نامیده می شود تقدیم گردد. شعبه تشخیص از پنج نفر از قضات دیوان مذکور به انتخاب رئیس قوه قضائیه تشکیل می شود.
در صورتی که شعبه تشخیص وجود خلاف بین را احراز نماید ، رای را نقض و رای مقتضی صادر می نماید. چنانچه وجود خلاف بین را احراز نکند ، قرار رد درخواست تجدیدنظر خواهی را صادر خواهد نمود. تصمیمات یاد شده شعبه تشخیص در هر صورت قطعی و غیر قابل اعتراض می باشد. مگر آنکه رئیس قوه قضائیه در هر زمانی و به هر طریقی رای صادره را خلاف بین شرع تشخیص دهد که در این صورت جهت رسیدگی ، به مرجع صالح ارجاع خواهد شد.
تبصرۀ 3 – خواهان تجدیدنظر باید هزینه تجدیدنظر خواهی را وفق قانون پرداخت کند و چنانچه ظرف ده روز پس از اخطار دفتر شعبه تشخیص ، بدون عذر ، هزینه را پرداخت ننماید ، شعبه تشخیص قرار رد درخواست او را صادر خواهد نمود . این قرار قطعی و غیر قابل اعتراض می باشد. اگر تجدیدنظر خواهی از سوی دادستان مربوط باشد ، دادستان از پرداخت هزینه دادرسی معاف است . این معافیت شامل سایر مواردی هم که دادستان تقاضای تجدیدنظر نماید میباشد.
تبصرۀ 4 – جز در مورد اختیار ذیل تبصرۀ ( 2 ) این ماده از هیچ حکم قطعی یا قطعیت یافته بیش از یک بار نمیتوان به عنوان خلاف بین درخواست تجدیدنظر نمود.
تبصرۀ 5 – در مواردی که بر حسب قانون دیوانعالی کشور باید اعاده دادسی را تجویز کند، این امر با شعبه تشخیص مذکور در تبصرۀ ( 2 ) این ماده خواهد بود.
[2] . مادۀ 39 قانون اصلاح قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب ( مصوب 1381 ) : از تاریخ لازم الاجراء شدن این قانون ، مواد ( 235 ) و ( 268 ) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب (در امور کیفری) مصوب 28/6/1378 کمیسیون قضائی و حقوقی مجلس شورای اسلامی و مواد ( 326 ) ، ( 411 ) و ( 412 ) قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی وانقلاب در امور مدنی مصوب 21/1/1379 نسخ میگردد. همچنین از تاریخ اجرای این قانون در هر حوزه قضائی کلیه قوانین ومقررات مغایر با این قانون در آن قسمت که مغایرت دارد در همان حوزه ملغی میشود.
[3] . مادۀ 235 قانون آیین دادرسی کیفری ( مصوب 1378 ) : مادۀ 235 آرای دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری در موارد زیر نقض میگردد(منسوخه 28ˏ07ˏ1381):
الف – قاضی صادر کننده متوجه اشتباه خود شود.
ب – قاضی دیگری پی به اشتباه رأی صادره ببرد به نحوی که اگر به قاضی صادر کننده رأی تذکر دهد متنبه شود.
ج – قاضی صادر کننده رأی صلاحیت رسیدگی را نداشته باشد.
تبصرۀ 1 – منظور از قاضی دیگر مذکور در بند (ب) عبارتست از رئیس دیوان عالی کشور، دادستان کل کشور، رئیس حوزه قضایی و یا هر قاضی دیگری که طبق مقررات قانونی پرونده تحت نظر او قرار میگیرد.
تبصرۀ 2 – درصورتیکه دادگاه انتظامی قضات تخلف قاضی را مؤثر در حکم صادره تشخیص دهد مراتب را به دادستان کل کشور اعلام میکند تابه اعمال مقررات این ماده اقدام نماید.
تبصرۀ 3 – چنانچه قاضی صادر کننده رأی متوجه اشتباه خود شود مستدلاً پرونده را به دادگاه تجدیدنظر ارسال میدارد. دادگاه یاد شده با توجه بهدلیل ابرازی، رأی صادره را نقض و رسیدگی ماهوی خواهد کرد.
تبصرۀ 4 در صورتی که هر یک از مقامات مندرج در تبصرۀ (1) پی به اشتباه رأی صادره ببرند ابتداء به قاضی صادر کننده رأی تذکر میدهند،چنانچه وی تذکر را پذیرفت برابر تبصرۀ (3) اقدام مینماید و در غیر این صورت پرونده را به دادگاه تجدیدنظر ارسال میدارد. دادگاه یاد شده در صورتپذیرش استدلال تذکردهنده رأی را نقض و رسیدگی ماهوی مینماید والا رأی را تأیید و برای اجراء به دادگاه بدوی اعاده مینماید.
تبصرۀ 5 – در صورتی که عدم صلاحیت قاضی صادر کننده رأی ادعا شود، مرجع تجدیدنظر ابتداء به اصل ادعا رسیدگی و در صورت احراز، رأی را نقض و دوباره رسیدگی خواهد کرد.
[4] . مادۀ 268 قانون آیین دادرسی کیفری ( مصوب 1378 ) : (منسوخه 28ˏ07ˏ1381)- هرگاه از رأی غیر قطعی محاکم کیفری در مهلت مقرر قانونی تجدید نظر خواهی نشده، یا به هر علتی رأی قطعی شده باشد ومحکومعلیه، مدعی خلاف شرع یا قانون بودن آن رأی باشد. میتواند ظرف مدت یک ماه از تاریخ انقضاء مهلت تجدیدنظر خواهی یا قطعیت حکم ازطریق دادستان کل کشور تقاضای نقض حکم را بنماید تقاضای یاد شده مستلزم تقدیم درخواست و پرداخت هزینه مربوطه به مأخذ دو برابر هزینهدادرسی در مرحله تجدیدنظر احکام کیفری خواهد بود.
[5] . مادۀ ۳۲ آیین نامه اصلاحی قانون تشکیل دادگاه های عمومی و انقلاب ( مصوب 1381) : در حوزههائی که پس از لازمالاجرا شدن قانون، دادسرا تشکیل نگردیده است چنانچه رئیس حوزه قضائی حکم کیفری را خلاف بین قانون یا شرع تشخیص دهد جهت رسیدگی به شعب تشخیص ارسال میگردد.
[6] . مادۀ 270 آیین دادرسی کیفری( مصوب 1378 ) : هرگاه در شعب دیوان عالی کشور و یا هریک ازدادگاه ها نسبت به موارد مشابه اعم از حقوقی ، کیفری و امور حسبی با استنباط از قوانین آرای مختلفی صادرشود رئیس دیوان عالی کشوریا دادستان کل کشور به هر طریقی که آگاه شوند . مکلفند نظر هیئت عمومی دیوان عالی کشور را به منظور ایجاد وحدت رویه درخواست کنند. همچنین هر یک از قضات شعب دیوان عالی کشور یا دادگاه ها نیز می توانند با ذکر دلایل از طریق رئیس دیوان عالی کشور یا دادگاه ها نیزمی توانند با ذکر دلایل از طریق رئیس دیوان عالی کشور یا دادستان کل کشور نظر هیئت عمومی را در خصوص موضوع کسب کنند. هیئت عمومی دیوان عالی کشور به ریاست رئیس دیوان عالی یا معاون وی و با حضور دادستان کل کشور یا نماینده او و حداقل سه چهارم روسا و مستشاران اعضای معاون کلیه شعب تشکیل می شود تا موضوع مورد اختلاف رابررسی و نسبت به آن اتخاذ تصمیم نماید. رای اکثریت که مطابق موازین شرعی باشد ملاک عمل خواهد بود. آرای هیئت عمومی دیوان عالی کشور نسبت به احکام قطعی شده بی اثر است ولی در موارد مشابه تبعیت از آن برای شعب دیوان عالی کشور و دادگاهها لازم میباشد.