بسمه تعالی
احتراماً به استحضار میرساند، در تاریخ 17/6/77 آقای صادقی دادیار دادسرای دیوانعالی کشور طی شرحی به پیوست تصویر آراء صادره از شعب دوم و بیستم دادگاههای عمومی تهران و قم اعلام داشته که در استنباط از قانون در موارد مشابه از سوی دادگاههای مذکور آراء متفاوت صادر گردیده و تقاضای طرح موضوع را در هیئت عمومی دیوانعالی کشور به منظور رویه واحد نموده است. اینک جریان پروندههای مربوطه که مطالبه و ضمیمه گردیده گزارش و سپس اقدام به اظهار نظر مینماید:
برای تهیه دوره کالبد شکافی آراء وحدت رویه کلیک کنید
1ـ به حکایت پرونده کلاسه 2/76/1324 شعبه دوم دادگاه عمومی تهران در تاریخ 20/10/ 76 دوشیزه هاله گلریز خاتمی به وسیله وکیلش شکایتی دایر به ترک انفاق علیه همسرش آقای چیتساز مطرح و اعلام داشته طبق سند ازدواج 3722 مورخ 20/7/1375 دفتر 263 تهران به عقد وی درآمده و متعاقباً در مقام مطالبه مهریه خود برآمده و تا وصول تمامی مهریه با اجازه حاصله از مادۀ 1085 قانون مدنی از تمکین و ایفای وظایف زناشویی خودداری نموده ولی شوهرش نه فقط از پرداخت مهریه امتناع کرده بلکه نفقه او را هم نپرداخته است اینک مستنداً به مادۀ 642 قانون مجازات اسلامی به اتهام ترک انفاق از شوهرش شکایت و تقاضای مجازات وی را دارد، دادگاه پس از رسیدگی به شرح دادنامه 207 مورخ 8/2/1377 و با این استدلال که گرچه به موجب مادۀ 1085 قانون مدنی زوجه تا وصول مهریه مجاز به عدم تمکین و عدم ایفای وظایف زناشویی است و استفاده از امتیاز مقرر در مادۀ مرقوم مانع استحقاق وی به مطالبه نفقه نیست لکن چون تعقیب زوج مستنکف از پرداخت نفقه منحصراً زمانی مصداق دارد که علیرغم تمکین زوجه، زوج از پرداخت نفقه خودداری نماید.و در مانحن فیه گرچه عدم تمکین مستند به قانون است لکن علی ایحال تمکین محقق نگردیده تا موجبات تعقیب زوج فراهم گردد لذا با توجه به مراتب فوق و نظر به اصل برائت و مفاد اصل «37»[1] قانون اساسی متهم را قابل تعقیب ندانسته و حکم بر برائت وی از مسؤولیت کیفری صادر و شاکیه را هدایت کرده است تا نسبت به طرح دعوی حقوقی در مورد مطالبه نفقه اقدام نماید. با تجدیدنظر خواهی وکیل شاکیه از رأی صادره، شعبه 24 دادگاه تجدیدنظر استان تهران با توجه به بند «5» مادۀ «19»[2] قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب چون حداکثر مجازات قانونی بزه ترک انفاق کمتر از شش ماه حبس و رأی صادره قطعی و غیرقابل تجدیدنظر بوده لذا قرار رد تجدیدنظر خواهی را صادر و قرار صادره را نیز قطعی اعلام کرده است.
2ـ به حکایت پروند کلاسه 20/76/1780 شعبه بیستم دادگاه عمومی قم در تاریخ 20/11/ 76 بانو فریبا فردوسی شکایتی به عنوان ترک انفاق علیه شوهرش علی میرزا فردوسی مطرح نموده و در تحقیقاتی که از طرفین بهعمل آمده زوجه اظهار داشته من میگویم شوهرم مهریهام را طبق عقدنامه رسمی اداء کند تا با او عروسی کنم ولی ایشان میگوید ندارم و ضمناً نامبرده هیچگونه نفقهای هم به من پرداخت نکرده تقاضای مجازات وی را به دلیل ترک انفاق دارم. زوج اظهار داشته حدود 36 ماه است که عقد ازدواج شرعی قانونی منعقد شده در این مدت همسرم در خانه پدرش بوده و عروسی نکردهایم فعلاً توان پرداخت نقدی مهریه را ندارم و قبول دارم که تاکنون نفقهای به زوجهام ندادهام، دادگاه پس از رسیدگی به موجب دادنامه شماره 2006 مورخ 6/12/1376 با توجه به تحقیقات انجام شده و احراز رابطه زوجیت و اینکه زوجه حاضر به تمکین میباشد و تقاضای پرداخت مهریه را جهت تمکین خاص نموده و با توجه به مادۀ 1085 قانون مدنی و نظر به اقرار صریح متهم مبنی بر اینکه قبول دارد که تاکنون نفقهای به زوجهاش پرداخت نکرده فلذا با احراز بزهکاری وی مستنداً به مادۀ 642 قانون مجازات اسلامی متهم نامبرده را به تحمل سه ماه و یک روز حبس محکوم و رأی صادره را حضوری و مستنداً به مادۀ «7»[3] و بند 5 مادۀ 19 قانون تشکیل دادگاههای عمومی وانقلاب قطعی اعلام کرده است. اینک باتوجه به مراتب فوق به شرح آتی نظریه معروض میگردد.
نظریه: همانطور که ملاحظه میفرمایید در استنباط از مواد 1085 قانون مدنی و مادۀ 642 قانون مجازات اسلامی از سوی شعب دوم و بیستم دادگاههای عمومی تهران و قم آراء متفاوت صادر گردیده است بدین توضیح که شعبه دوم دادگاه عمومی تهران با رعایت تفسیر مضیق در امور جزایی صرف حق مطالبه نفقه بدون تمکین زوجه را موجب مسؤولیت جزایی زوج ندانسته و حکم بر برائت وی از جنبه کیفری صادر و زوجه را به دادگاه حقوقی هدایت کرده است ولی شعبه بیستم دادگاه عمومی قم برعکس معافیت چنین زوجهای را از تمکین پذیرفته و زوج را با توجه به مادۀ 1085 قانون مدنی و به استناد مادۀ 642 قانون مجازات اسلامی قابل تعقیب دانسته و او را محکوم به مجازات کرده است بناء علیهذا مستنداً به مادۀ 3 از مواد اضافه شده به قانون آییندادرسی کیفری مصوب 1337 تقاضای طرح موضوع را در هیئت عمومی محترم دیوانعالی کشور به منظور ایجاد رویه واحد دارد.
معاون اول دادستان کل کشورـ حسن فاخری
به تاریخ روز سه شنبه 14/2/1378 جلسه وحدت رویه قضایی هیئت عمومی دیوانعالی کشور به ریاست رییس دیوانعالی کشور و با حضور نماینده دادستان محترم کل کشور و جنابان آقایان، رؤسا و مستشاران شعب حقوقی و کیفری دیوانعالی کشور تشکیل گردید:
پس از طرح موضوع و قرائت گزارش و بررسی اوراق پرونده و استماع عقیده نماینده دادستان محترم کل کشور مبنی بر:«با توجه به اینکه مادۀ 1085 قانون مدنی تصریح براین دارد که زن میتواند در صورتی که مهر وی حال باشد مادامی که مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظایفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند وقسمت اخیر ماده مذکور دلالت بر این دارد که امتناع از تمکین، مسقط حق نفقه نمیباشد و مراد از تمکین که در مادۀ 642 قانون مجازات اسلامی به آن اشاره شده تمکین در مقابل نشوز است بنابراین عدم تمکین از شوهر مادامی که مهر به زن تسلیم نشده باشد موجب نشوز او نیست ونافی مطالبه حق نفقه زوجه از تزوج نمیباشد و زوج در صورت عدم پرداخت نفقه از جهت کیفری قابل تعقیب میباشد. بنابراین رأی شعبه بیستم دادگاه عمومی قم موجه بوده معتقد به تأیید آن میباشم.» ، مشاوره نموده و اکثریت بدین شرح رأی دادهاند:
رای وحدت رویه 633 هیئت عمومی دیوانعالی کشور
گرچه طبق ماده «1085»[4] قانون مدنی مادام که مهریه زوجه تسلیم نشده، در صورت حال بودن مهر، زن میتواند از ایفاء وظایفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند و این امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بود لکن مقررات این مادۀ صرفاً به رابطه حقوقی زوجه و عدم سقوط حق مطالبه نفقه زن مربوط است و از نقطه نظر جزایی بالحاظ مدلول مادۀ «642»[5] قانون مجازات اسلامی (تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده) مصوب 2/3/1375 مجلس شورای اسلامی که به موجب آن حکم به مجازات شوهر به علت امتناع از تأدیه نفقه زن به تمکین زن منوط شده است و با وصف امتناع زوجه از تمکین ولو به اعتذار استفاده از اختیار حاصله از مقررات مادۀ 1085 قانون مدنی حکم به مجازات شوهر نخواهد شد و در این صورت حکم شعبه دوم دادگاه عمومی تهران مشعر بر برائت شوهر از اتهام ترک انفاق زن که با این نظر مطابقت دارد با اکثریت قریب به اتفاق آراء صحیح و قانونی تشخیص میشود.
این رأی وفق مادۀ «3»[6] از مواد اضافه شده به قانون آییندادرسی کیفری مصوب مردادماه 1337 برای دادگاهها در موارد مشابه لازمالاتباع است.
مواد قانونی و آرای مرتبط
[1] . اصل 37 قانون اساسی : اصل، برائت است و هیچکس از نظر قانون مجرم شناخته نمیشود، مگر این که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.
[2] . مادۀ 19 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب ( مصوب 1373 ) : آرای زیر قابل درخواست تجدید نظر میباشد تا چنانچه مرجع تجدید نظر پس از رسیدگی پی به اشتباه بین حکم و یا عدم صلاحیتدادگاه ببرد و رأی را نقض و رسیدگی مجدد نماید.
الف – احکام:
۱ – اعدام و رجم.
۲ – حدود، قصاص نفس و اطراف.
۳ – مصادره و ضبط اموال.
۴ – دیه بیش از خمس دیه کامل.
۵ – در صورتی که حداکثر مجازات قانونی جرم بیش از ۶ ماه حبس یا شلاق یا بیش از یک میلیون ریال جزای نقدی باشد.
۶ – حکمی که خواسته آن از یک میلیون ریال متجاوز باشد.
۷ – حکمی که مستند به اقرار خوانده در دادگاه نباشد.
۸ – حکمی که مستند به رأی یک یا چند نفر کارشناس که طرفین کتباً رأی آنان را قاطع دعوی قرار داده باشند، نباشد.
۹ – حکم راجع به متفرعات دعوی در صورتی که حکم راجع با اصل دعوی قابل تجدید نظر باشد.
۱۰ – حکم راجع به نکاح و طلاق و فسخ نکاح و مهر.
۱۱ – حکم راجع به نسب و وصیت و وصایت و وقف و ثلث و حبس و تولیت.
۱۲ – حکم راجع به حجر و رفع حجر.
ب – قرارهای زیر در صورتی که حکم راجع به اصل دعوی قابل درخواست تجدید نظر باشد:
۱ – قرار ابطال دادخواست یا رد دادخواست که از دادگاه صادر شود.
۲ – قرار رد دعوی یا عدم استماع دعوی.
۳ – قرار سقوط دعوی.
۴ – قرار عدم اهلیت یکی از طرفین دعوی.
تبصرۀ ۱ – احکامی که در مرحله تجدید نظر صادر میشود، “به جز در خصوص رأی اصراری” قابل درخواست تجدید نظر مجدد نیست.
تبصرۀ ۲ – در موارد مذکور در این ماده در صورتی که طرفین دعوا کتباً حق تجدید نظرخواهی خود را ساقط کرده باشند تقاضای تجدید نظرخواهی آنان مسموع نیست.
[3] . مادۀ 7 قانون تشکیل دادگاههای عمومی و انقلاب ( 1373 ) : احکام دادگاههای عموی و انقلاب قطعی است مگر در مواردی که در این قانون قابل نقض و تجدید نظر پیشبینی شده است.
[4] . مادۀ 1085 قانون مدنی ( مصوب 1307) : زن میتواند تا مهر به او تسلیم نشده از ایفاء وظایفی که در مقابل شوهر دارد امتناع کند مشروط بر این که مهر او حال باشد و این امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بود.
[5] . مادۀ 642 قانون مجازات اسلامی ( تعزیرات و مجازات های بازدارنده مصوب 1375 ) : هر کس با داشتن استطاعت مالی نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد یا از تادیه نفقه سایر اشخاص واجب النفقه امتناع نماید دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس محکوم مینماید.
[6] . مادۀ 3 اضافه شده به قانون آیین دادرسی مصوب 1337 : هرگاه ازطرف دادگاهها اعم از جزائی و حقوقی راجع به استنباط از قوانین رویه های مختلفی اتخاذ شده باشد دادستان کل پس از اطلاع مکلف است موضوع را درهیئت عمومی دیوان کشور مطرح نموده رای هیئت عمومی را درآن باب بخواهد رای هیئت عمومی در موضوعاتی که قطعی شده بی اثراست ولی از طرف دادگاهها باید در مورد مشابه پیروی شود.