رأی وحدت رویه شماره 708
مقدمه
جلسۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پروندۀ ردیف 87/3 وحدت رویه، رأس ساعت 10 بامداد روز سهشنبه مورخ 22/5/1387 به ریاست حضرت آیتالله مفید، رئیس دیوان عالی کشور و با حضور حضرت آیتالله دری نجفآبادی، دادستان کل کشور و شرکت اعضای شعب مختلف دیوان عالی کشور در سالن اجتماعات دادگستری تشکیل و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظریۀ جناب آقای دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویۀ قضایی شمارۀ 708 – 22/5/1387 منتهی گردید.
برای تهیه دوره کالبد شکافی آراء وحدت رویه کلیک کنید
الف: گزارش پرونده
احتراماً معروض میدارد؛ بر اساس گزارش 43028 – 12/12/1386 رئیس کل محترم حوزۀ قضایی استان اصفهان، از شعب ششم و نوزدهم دادگاههای تجدیدنظر این استان به موجب دادنامههای 1370 – 13/8/1386 پروندۀ کلاسۀ 86/1220 و 75 – 4/9/1386 پروندۀ کلاسۀ 105-86، در استنباط از مادۀ 1085 قانون مدنی، آرای مختلف صادر گردیده است که خلاصۀ جریان امر ذیلاً منعکس میگردد:
1- طبق محتویات پروندۀ کلاسۀ 86 – 1220 شعبۀ ششم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان، آقای بهنام توسلی فرزند عباس به طرفیت خانم الهه بابایی دارگانی فرزند نورالله، به خواستۀ الزام به تمکین و ادامۀ زندگی مشترک، اقامۀ دعوی نموده که موضوع در شعبۀ بیستم دادگاه عمومی حقوقی اصفهان به شرح ذیل به صدور دادنامۀ 860997035200021 – 27/5/1386 منتهی گردیده است:
«… با عنایت به اینکه زوجه صراحتاً تمکین خود را منوط به دریافت کل مهریه نموده و به حق حبس استناد نموده است، نظر به اینکه نامبرده مهریه را مطالبه نموده و با احراز اعسار خواهان از پرداخت یکجای مهریه، حکم به تقسیط صادر شده و خواهان در حال پرداخت اقساط است و حسب استعلام از اجرای احکام، خوانده نسبت به وصول اقساط اقدام نموده است، لذا تمسّک به حق حبس و اناطۀ تمکین به دریافت کل مهریه با وضعیت اعسار خواهان از پرداخت یکجای مهریه، که مدتها طول خواهد کشید، عملاً موجب حرج برای زوج خواهد بود. نظر به اینکه حکم موضوع منوط نمودن تمکین، وصول مهریه در چنین حالتی اعسار خواهان و صدور حکم تقسیط به وسیلۀ دادگاه در قانون مدنی مبهم میباشد، لذا به استناد اصل “167”[1] قانون اساسی و با توجه به فتاوای مراجع عظام تقلید، از جمله حضرات آیات محمدتقی بهجت، ناصر مکارم شیرازی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، حسین نوری همدانی، در این مورد حق حبس ساقط میگردد؛ لذا دادگاه، دعوی خواهان را وارد دانسته، حکم به الزام خوانده به تمکین از زوج صادر و اعلام میگردد.»
این رأی در شعبۀ ششم تجدیدنظر استان به موجب دادنامۀ – 13/8/1386 به لحاظ اینکه با صدور حکم اعسار و تعیین اقساط برای پرداخت مهریه، زوج باید فقط اقساط معینه را پرداخت نماید و مهریه صرفاً نسبت به همان مقدار، حال و مابقی مؤجل است و با وصف تقسیط مهریه، شرط مذکور در قسمت اخیر مادۀ 1085 محقق نمیشود و زوجه نمیتواند از حق حبس موضوع مادۀ مذکور استفاده نماید، مورد تأیید قرار گرفته است.
2- به حکایت محتویات پروندۀ کلاسۀ 105-86 شعبۀ نوزدهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان، شعبۀ بیستم دادگاه عمومی و حقوقی، در مورد دعوی آقای سعید نفری فرزند کریم به طرفیت خانم بهناز الصاق شهرضا فرزند فضلالله، به خواستۀ الزام خوانده به تمکین، طی دادنامۀ 8609970352000709 – 25/5/1386 عیناً با استدلالی که در دادنامۀ مذکور در بند اول این گزارش معروض گردیده است، حکم به الزام خوانده به تمکین از زوج و ایفای وظایف زوجیت صادر نموده است که شعبۀ 19 دادگاه تجدیدنظر در مقام رسیدگی به تجدیدنظرخواهی محکومٌعلیها، طی دادنامۀ 75-4/9/1386 به شرح ذیل اتخاذ تصمیم نمودهاست:
« … نظر به اینکه اولاً؛ قانونگذار در ضمن مادۀ 1085 قانون مدنی صراحتاً نسبت به موضوع تعیین تکلیف نموده و چنانچه مهریه، حال باشد، به زوجه حق داده تا از ایفای وظایفی که در مقابل شوهر دارد، امتناع نماید و موضوع از شمول اصل 167 قانون اساسی خارج بوده و نمیتوان با وجود صراحت قانونی به استناد فتاوی، غیر از حکم قانونگذار را مورد حکم قرار داد؛ ثانیاً، در مادۀ قانونی مارالذکر، پرداخت مهریه به طور مطلق عنوان شده و بر کل مهریه اطلاق دارد و پرداخت قسمتی از آن نمیتواند نافی حق حبس زوجه گردد؛ ثالثاً، تصمیم دادگاه، مبنی بر تقسیط مهریه، وصف حال بودن مهریه را که در زمان انعقاد عقد نکاح، طرفین بر آن توافق کردهاند، تبدیل به مؤجل نمینماید؛ رابعاً، زمانی که قانون منتشر میگردد، فرض بر این است که آحاد جامعه نسبت به قانون عالم میباشند و با آگاهی از این حق، زوجین نسبت به انعقاد عقد نکاح اقدام نمودهاند و به عنوان یک حق مکتسب برای زوجه، تصمیم بعدی دادگاه مبنی بر تقسیط مهریه نمیتواند حق مذکور را ضایع نماید؛ مضافاً، زوج با علم و اطلاع از چنین حقوقی، اقدام به تعیین مهریه نموده است و عدم بضاعت وی نمیتواند حق زوجه را در این خصوص ساقط نماید … . لذا ضمن نقض دادنامۀ معترضٌعنه، حکم به رد دعوی صادر و اعلام مینماید.»
همانطور که ملاحظه میفرمایند، با استنباط از مادۀ 1085 قانون مدنی، از دو شعبۀ تجدیدنظر استان اصفهان به شرح مرقوم، آرای مختلف صادر گردیده که به استناد مادۀ 270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، تقاضای طرح موضوع را جهت بررسی و صدور رأی وحدت رویۀ قضایی دارد.
معاون قضایی دیوان عالی کشور – حسینعلی نیری
ب: نظریۀ دادستان کل کشور
با احترام؛ در خصوص جلسۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور مورخ 22/5/1387 در مورد طرح گزارش وحدت رویۀ ردیف 87/3 نسبت به اختلاف نظر فیمابین شعب محترم ششم و نوزدهم دادگاههای تجدیدنظر استان اصفهان در استنباط از مادۀ 1085 قانون مدنی، نظر اینجانب به عنوان دادستان کل کشور در دو بند به شرح ذیل شامل مقدمه و نتیجهگیری جهت استحضار حضرتعالی و قضات محترم حاضر در جلسه اعلام میگردد.
مقدمه: همانطوری که در طرح گزارش جلسه اعلام گردیده، شعبۀ ششم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان در پروندۀ مطروحه به خواستۀ الزام به تمکین و ادامۀ زندگی مشترک زوج به طرفیت زوجه، نظر خود را اینگونه اعلام نموده است: «… با عنایت به اینکه زوجه صراحتاً تمکین خود را منوط به دریافت کل مهریه نموده و به حق حبس استناد نموده است، نظر به اینکه نامبرده، مهریه را مطالبه نموده و با احراز اعسار خواهان از پرداخت یکجای مهریه، حکم به تقسیط صادر شده و خواهان در حال پرداخت اقساط است و حسب استعلام از اجرای احکام، خوانده نسبت به وصول اقساط اقدام نموده است، لذا تمسّک به حق حبس و اناطۀ تمکین به دریافت کل مهریه، با وضعیت اعسار خواهان از پرداخت یکجای مهریه، که مدتها طول خواهد کشید، عملاً موجب حرج برای زوج خواهد بود.
نظر به اینکه حکم موضوع منوط نمودن تمکین به وصول مهریه در چنین حالتی اعسار خواهان و صدور حکم تقسیط به وسیلۀ دادگاه در قانون مدنی مبهم میباشد، لذا به استناد اصل 167 قانون اساسی و با توجه به فتاوای مراجع عظام تقلید از جمله حضرات آیات محمدتقی بهجت، ناصر مکارم شیرازی، سید عبدالکریم موسوی اردبیلی، حسین نوری همدانی، در این مورد حق حبس ساقط میگردد. لذا دادگاه، دعوی خواهان را وارد دانسته، حکم به الزام خوانده به تمکین از زوج صادر و اعلام میگردد.»
در دعوی مشابه شعبۀ نوزدهم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان این چنین اتخاذ تصمیم شده است:
«… نظر به اینکه اولاً قانونگذار در ضمن مادۀ 1085 قانون مدنی صراحتاً نسبت به موضوع تعیین تکلیف نموده و چنانچه مهریه، حال باشد، به زوجه حق داده تا از ایفای وظایفی که در مقابل شوهر دارد، امتناع نماید و موضوع از شمول اصل 167 قانون اساسی خارج بوده و نمیتوان با وجود صراحت قانونی به استناد فتاوی، غیر از حکم قانونگذار را مورد حکم قرار داد؛ ثانیاً، در مادۀ قانونی مارالذکر، پرداخت مهریه به طور مطلق عنوان شده و به کل مهریه اطلاق دارد و پرداخت قسمتی از آن نمیتوان[د] نافی حق حبس زوجه گردد؛ ثالثاً، تصمیم دادگاه مبنی بر تقسیط مهریه، وصف حال بودن مهریه را که در زمان انعقاد عقد نکاح طرفین بر آن توافق کردهاند، نمیتواند تبدیل به مؤجل نماید؛ رابعاً، زمانی که قانون منتشر میگردد، فرض بر این است که آحاد جامعه نسبت به قانون عالم میباشند و با آگاهی از این حق، زوجین نسبت به انعقاد عقد نکاح اقدام نمودهاند و به عنوان یک حق مکتسب برای زوجه، تصمیم بعدی دادگاه مبنی بر تقسیط مهریه نمیتواند حق مذکور را ضایع نماید؛ مضافاً، زوج با علم و اطلاع از چنین حقوقی، اقدام به تعیین مهریه نموده است و عدم بضاعت وی نمیتواند حق زوجه را در این خصوص ساقط نماید … .» با توجه به مراتب، به شرح ذیل نظریۀ خود را اعلام مینماید:
نظریه: زن میتواند تا مهریۀ او تسلیم نشده، از ایفای وظایفی که در مقابل شوهر دارد، امتناع کند؛ مشروط بر اینکه مهر او حال باشد و این امتناع مسقط حق نفقه نخواهد بود. (مادۀ 1085 قانون مدنی)
یجوز أن یجعل المهر کله حالاً -ای بلا اجل – و مؤجلاً و أن یجعل بعضه حالاً و بعضه مؤجلاً، و للزوجه مطاﻟﺒﺔ الحال فی کل حال، بشرط مقدرﺓ الزوج و الیسار، بل لها أن تمتنع من التمکین و تسلیم نفسها حتی تقبض مهرها الحال. سواء کان الزوج موسراً او معسراً، نعم لیس لها الامتناع فیما لوکان کله او بعضه مؤجلاً و قد أخذت بعضه الحال (تحریرالوسیله – جلد دوم – کتاب النکاح – فصل فی مهر – مسأله 11)
پرداخت دین نقداً یا به اقساط ممکن میباشد. تقسیط دین، اعم از مهر یا غیر آن، یا با توافق طرفین است و یا طبق قانون اعسار که در این صورت، مدیون باید مطابق قانون اعسار عمل نماید. اصل مهریه حق مکتسب است، نه حال بودن آن و پرداخت مهریه شرعاً و عرفاً منوط به مطالبه و عندالقدره و عندالاستطاعه است. ادعای توافق بر حال بودن در زمان عقد نیز اولاً صحت ندارد و به فرض صحت، شامل اثبات اعسار و تقسیط آن نمیشود. در عرف جامعه نیز، اصل بر عدم حال بودن مهریه است، بلکه بر حال شدن مهریه عندالمطالبه دلالت دارد. این قبیل موارد احکام شرعی است و معیارهای شرعی بر آن حاکم است و نمیتوان به بهانۀ اجمال یا ابهام قانون به تفسیرهای گوناگون استناد نمود. مصالح اجتماعی و تحکیم پیوندهای خانوادگی و پرهیز از طلاق و فساد نیز ایجاب میکند که با اثبات اعسار و تقسیط پرداخت مهریه، زوجه به تکالیف و وظایفی که در مقابل زوج دارد، عمل نماید و تقسیط مهریه مجوز عدم تمکین زوجه نمیشود. به علاوه حق تمکین از لوازم و شرایط ذاتی عقد نکاح میباشد و تمکین حق مطلق است، جز در مواردی که خلاف آن احراز شود. و عقد نکاح را نباید به مفهوم معاوضه و مبادله مهر با بضع تفسیر و تبیین نمود.
موضوع تقاضای مهر و اعسار زوجه و عدم امکان پرداخت، حق خاص است و محدود به شرایط امکان است و در صورت شک و یا ابهام حق مطلق از بین نمیرود و دلیلی بر نفی حق مطلق و وظایف ذاتی و احکام اولیۀ ازدواج و نکاح نمیباشد، وانگهی قانون اعسار، قانون خاص و از عناوین ثانویه است و حاکم بر قوانین عامه است و در صورت اعسار، عملاً زوج با تکالیفی مواجه نمیباشد و در محدودۀ خاص به اعسار عمل میکند، نه اینکه قوانین اولیه را از جهات دیگر، منهای جهت اعسار، محدود نماید و فرض آن است که حکم اعسار نیز طبق قانون و توسط محکمه اصدار یافته است. مشکل مهریههای غیرمتعارف و سوءاستفاده نیز باید توسط شرایط ضمن عقد و راهکارهای دیگر برطرف شود. در این مورد نیز امکان عسر و حرج برای زوجه نیز میسّر است و مصالح خانوادگی و اجتماعی ایجاب میکند که ارتباط زناشویی برقرار باشد.
ضمناً در این مورد، مطالبه نسبت به اقساط مهریه است، نه اصل مهریه و خواهان در حال پرداخت اقساط است و حسب استعلام از اجرای احکام خوانده نسبت به وصول اقساط اقدام نموده است. همانطور که قسمت اخیر در رأی شعبۀ 6 تجدیدنظر آمده است و استدلالهای شعبۀ 19 نیز موجه نمینماید، اولاً مادۀ 1085 صراحت ندارد در مورد پرونده و تقسیط بر اساس حکم محکمه، بلکه به صورت مطلق را میگوید که حال باشد یا مؤجل (متن شرایع و نظر صاحب جواهر نیز مربوط به صورت مطلق است، نه موضوع مورد بحث ما) و قانون صراحت ندارد و الّا اختلاف شعب نیز معنا نداشت؛ لذا ادعای صراحت، بلاوجه است.
استنباط اینکه مهریه نیز بر کل مهریه اطلاق میشود و ادعای اینکه پرداخت قسمتی نمیتواند نافی حق حبس زوجه گردد، اول الکلام است، بلکه ادعای بدون دلیل است. اینکه گفته تصمیم دادگاه مبنی بر تقسیط مهریه وصف حال بودن مهریه که در زمان عقد نکاح، طرفین بر آن توافق دارند، نمیتواند تبدیل به مؤجل نماید، این هم صحیح نمیباشد؛ چون وصف حال بودن مهریه و توافق طرفین بر آن، شامل صورت اعسار نمیشود و مهریههایی که در دهههای اخیر در دفترچهها ذکر میشود، نوعاً امکان پرداخت به صورت حال را ندارند و توافق نیز معلوم نیست، بلکه عندالقدره و الاستطاعه است. اینکه انتشار قانون، دلیل بر علم به قانون است و یا حق مکتسب است، تردیدی در حق مکتسب بودن نمیباشد، بلکه فرض تقسیط توسط مرجع ذیصلاح است و حقی نیز ضایع نمیشود. چطور عدم بضاعت زوج موجب میشود تا زوجه فرد غیر ملیئی را زندانی کند؟! زندان کردن فردی که ملائت ندارد، خود خلاف شرع است و فرض این است که زوج از اول نیز واجد نبوده و یا دچار سانحه و حادثه شده؛ آیا باز حکم به محبوس کردن زوج مینماییم؟! این، با سیاستهای حبسزدایی نیز منافات دارد. درهرصورت نظر به جهات یادشده، نظر شعبۀ ششم دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان مورد تأیید میباشد. سایر مسائل باید بر اساس مقررات دیگر پیگیری شود.
ج: رأی شمارۀ 708 – 22/5/1387 وحدت رویۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور
به موجب مادۀ «1085»[2] قانون مدنی، زن میتواند تا مهر به او تسلیم نشده، از ایفاء وظایفی که در مقابل شوهر دارد، امتناع کند؛ مشروط بر اینکه مهر او حال باشد. ضمناً در صورت احراز عسرت زوج، وی میتواند که مهر را به نحو اقساط پرداخت کند. با توجه به حکم قانونی مادۀ مذکور که مطلق مهر مورد نظر بوده و با عنایت به میزان مهر که با توافق طرفین تعیین گردیده، صدور حکم تقسیط که صرفاً ناشی از عسر و حرج زوج در پرداخت یکجای مهر بوده، مسقط حق حبس زوجه نیست و حق او را مخدوش و حاکمیت ارادۀ وی را متزلزل نمیسازد؛ مگر به رضای مشارٌالیها؛ زیرا اولاً حق حبس و حرج، دو مقولۀ جداگانۀ است که یکی در دیگری مؤثر نیست؛ ثانیاً، موضوع مهر در مادۀ مزبور، دلالت صریح به دریافت کل مهر داشته و اخذ قسط یا اقساطی از آن، دلیل بر دریافت مهر به معنای آنچه مورد نظر زوجه در هنگام عقد نکاح بوده، نیست. بنا به مراتب، رأی شعبۀ 19 دادگاه تجدیدنظر استان اصفهان که موافق با این نظر است، منطبق با قانون تشخیص [داده] میشود.
این رأی بر طبق مادۀ 270 قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری، در موارد مشابه برای دادگاهها و شعب دیوان عالی کشور لازمالاتباع میباشد.
مواد قانونی و آرای مرتبط
[1]. اصل ۱۶۷ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: قاضی موظف است کوشش کند حکم هر دعوی را در قوانین مدونه بیابد و اگر نیابد، با استناد به منابع معتبر اسلامی یا فتاوای معتبر، حکم قضیه را صادر نماید و نمیتواند به بهانۀ سکوت یا نقص یا اجمال یا تعارض قوانین مدونه، از رسیدگی به دعوی و صدور حکم، امتناع ورزد.
[2]. مادۀ ۱۰۸۵ قانون مدنی: زن میتواند تا مهر به او تسلیم نشده، از ایفاء وظایفی که در مقابل شوهر دارد، امتناع کند؛ مشروط بر اینکه مهر او حال باشد و این امتناع، مسقط حق نفقه نخواهد بود.
درخواست مشاوره رایگان