رأی وحدت رویه شماره 752
مقدمه
جلسۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پروندۀ وحدت رویۀ ردیف 95/16 رأس ساعت 8:30 روز سهشنبه مورخ 2/6/1395 به ریاست حضرت حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای حسین کریمی، رئیس دیوان عالی کشور و با حضور حضرت حجتالاسلام و المسلمین جناب آقای محمدجعفر منتظری، دادستان کل کشور و شرکت جنابان آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای معاون کلیۀ شعب دیوان عالی کشور در سالن هیئت عمومی تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید و قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص مورد و استماع نظر دادستان محترم کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویۀ قضایی شمارۀ 752 – 2/6/1395 منتهی گردید.
برای تهیه دوره کالبد شکافی آراء وحدت رویه کلیک کنید
الف: گزارش پرونده
احتراماً معروض میدارد؛ بر اساس گزارش 700152 – 1/12/1394 واصله از شعبۀ هفدهم دادگاه کیفری یک تهران، از شعب اول، یازدهم، سی و دوم و سی و هفتم دیوان عالی کشور طی پروندههای 0953، 0767، 1991 و 0909 با اختلاف استنباط از مقررات باب اول قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (صلاحیت دادگاهها) آرای متفاوت صادر شده است که خلاصۀ جریان آنها به شرح زیر تنظیم و تقدیم میگردد:
الف) به دلالت محتویات پروندۀ 0953 شعبۀ اول دیوان عالی کشور، برای آقای حامد … طی کیفرخواست 1491 – 4/4/1394 دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان ملارد، به اتهام تغییر غیرمجاز کاربری 1175 متر مربع از اراضی زراعی و باغی روستای خوشنام از طریق احداث بنا و محوطهسازی، تقاضای مجازات شده که شعبۀ 102 دادگاه عمومی جزایی به موجب دادنامۀ شمارۀ 848 – 8/4/1394 با توجه به میزان جزای نقدی، رسیدگی به اتهام را خارج از صلاحیت ذاتی خود دانسته و با صدور قرار عدم صلاحیت، پرونده را به دادگاه کیفری یک مستقر در شهریار فرستاده است. شعبۀ هفدهم دادگاه کیفری یک مستقر در این شهرستان نیز به موجب دادنامۀ شمارۀ 182 – 16/10/1394 با این استدلال که اتهام مندرج در کیفرخواست از جرائمی است که اولاً: واجد دو مجازات است؛ یکی قلع بنا و دیگری جزای نقدی. ثانیاً: در بزه تغییر کاربری، جزای نقدی حسب مساحت موضوع آن تغییر مییابد؛ بنابراین آنچه مورد نظر قانونگذار بوده، این است که جرائم درجۀ 3 به بالا در دادگاه کیفری یک رسیدگی شود و از طرفی تبصرۀ 3 مادۀ «19»[1] قانون مجازات اسلامی در صورت تعدد مجازاتها، مجازات اشد را ملاک تعیین صلاحیت ذکر نموده و بدیهی است که با لحاظ آثار و تبعاتی که مجازات قلع بنا، چه از جهت مالی و چه از جهت روانی دارد، به مراتب بالاتر از جزای نقدی است و از طرف دیگر، وفق همان تبصره، مجازاتهایی که در قالب هیچیک از درجات تعیینی در مادۀ 19 قرار نمیگیرند، درجۀ هفت محسوب میگردند و مجازات قلع بنا که مجازات شدیدتری نسبت به جزای نقدی است، از جرائم درجۀ هفت و در صلاحیت کیفری 2 میباشد که با حدوث اختلاف، پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال کرده که پس از ثبت، در شعبۀ اول دیوان عالی کشور مطرح و طی دادنامۀ شمارۀ 100505 – 26/11/1394 به شرح ذیل اتخاذ تصمیم شده است:
با توجه به گزارش مذکور در فوق و نظر به اینکه شعب کیفری 2 شهرستان ملارد و هفدهم کیفری یک استان تهران که بین آنها در امر صلاحیت رسیدگی به اتهام مندرج در پرونده اختلاف حاصل شده است، هر دو در حوزۀ قضایی تهران واقع هستند و با عنایت به اینکه مطابق مادۀ 317 قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب سال 1392، حل اختلاف در امور کیفری تابع مقررات آیین دارسی مدنی میباشد و مطابق مادۀ 27 قانون اخیر، حل اختلاف مذکور، در صلاحیت محکمۀ تجدیدنظر استان مربوطه میباشد، لذا پرونده قابلیت طرح در دیوان عالی کشور را ندارد، مقرر میدارد دفتر پرونده جهت اقدام مقتضی به مرجع مربوطه اعاده گردد.
در پروندۀ کلاسۀ 1891 شعبۀ سی و دوم دیوان عالی کشور نیز شعبۀ 102 دادگاه کیفری دو ملارد طی دادنامۀ 1535 – 29/9/1394 در مورد اتهام آقای سیفالله … دایر بر تغییر کاربری اراضی زراعی و باغها، موضوع گزارش ادارۀ جهاد کشاورزی، با توجه به اینکه مجازات بزه مذکور با لحاظ میزان کاربری، تعزیر درجۀ یک میباشد، به شایستگی دادگاه کیفری یک قرار عدم صلاحیت صادر کرده و شعبۀ هفدهم دادگاه کیفری یک مستقر در شهریار نیز با اعتقاد به صلاحیت دادگاه کیفری 2 و حدوث اختلاف، پرونده را به دیوان عالی کشور ارسال کرده که شعبۀ سی و دوم دیوان عالی کشور به موجب دادنامۀ شمارۀ 0538 – 10/11/1394 چنین رأی داده است:
نظر به اینکه اختلاف در صلاحیت محاکم کیفری 1 و 2 واقع در حوزههای قضایی یک استان از نوع صلاحیت ذاتی مذکور در مادۀ «347»[2] قانون آیین دادرسی کیفری ناظر به مادۀ «28»[3] قانون آیین دادرسی مدنی نبوده تا حل آن در دیوان عالی کشور به عمل آید و به عکس، نظارت بر برخی از قرارهای دادگاه کیفری یک از جمله قرارهای منطبق با تبصرۀ مادۀ «80»[4] و تبصرۀ 2 مادۀ «148»[5] و «273»[6] قانون آیین دادرسی کیفری از وظایف، اختیارات و صلاحیت دادگاه تجدیدنظر استان میباشد، لهذا حل اختلاف در صلاحیت بین دادگاههای کیفری دو و یک نیز در صلاحیت دادگاه تجدیدنظر استان بوده و پرونده قابلیت طرح در دیوان عالی کشور را نداشته و به منظور رسیدگی در دادگاه تجدیدنظر استان تهران اعاده میگردد.
ب) طبق محتویات پروندۀ کلاسۀ 00767 شعبۀ یازدهم دیوان عالی کشور، شعبۀ 103 دادگاه کیفری 2 ملارد دربارۀ اتهام آقای علی … دایر به تغییر غیرمجاز کاربری اراضی زراعی و باغات با توجه به ارزش ریالی مندرج در صورتجلسۀ کمیسیون تقویم ارزیابی زراعی و باغها و با توجه به مجازات عمل ارتکابی مقرر در مواد «1»[7] و «3»[8] قانون حفظ کاربری مصوّب 1385 مستنداً به مواد «302»[9] و «340»[10] قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب 1392 به شایستگی دادگاه کیفری مستقر در شهریار قرار عدم صلاحیت صادر کرده و شعبۀ 17 کیفری یک نیز همانند استدلال به عمل آمده در دادنامۀ 182 – 16/10/1394 مذکور در بند الف همین گزارش با عدم پذیرش صلاحیت، پرونده را برای حل اختلاف به دیوان عالی کشور فرستاده که پس از ارجاع به شعبۀ یازدهم دیوان عالی کشور به شرح زیر به صدور دادنامۀ شمارۀ 3271 – 19/10/1394 اقدام کردهاند:
جزای نقدی پیشبینیشده در قانون برای بزه تغییر غیرمجاز اراضی زراعی و باغات، جزای نقدی نسبی میباشد که با توجه به تبصرۀ 3 مادۀ 19 قانون مجازات اسلامی، درجۀ هفت محسوب میشود؛ لذا رسیدگی به جرم مذکور با عنایت به مواد 302 و «303»[11] قانون آیین دادرسی کیفری در صلاحیت دادگاه کیفری 2 میباشد؛ بنابراین در خصوص اختلاف حاصله بین شعبۀ 103 دادگاه کیفری دو ملارد و شعبۀ هفتم دادگاه کیفری یک استان تهران با تأیید صلاحیت شعبۀ 103 دادگاه کیفری دو ملارد حل اختلاف مینماید.
در پروندۀ کلاسۀ 0909 شعبۀ سی و هفتم دیوان عالی کشور نیز در نظیر مورد طی دادنامۀ شمارۀ 4614 – 9/10/1394 به شرح ذیل حل اختلاف شده است:
در خصوص پدید آمدن اختلاف در صلاحیت بین دادگاه کیفری یک شهرستان شهریار و دادگاه کیفری 2 شهرستان ملارد و قطع نظر از استدلال دادگاه کیفری یک، اصولاً با توجه به اینکه طبق تبصرۀ 3 مادۀ 19 قانون مجازات اسلامی مصوّب سال 1392 و قسمت اخیر مادۀ 27 همان قانون در موارد تعدد مجازاتها، ملاک مجازات حبس میباشد و نظر به اینکه طبق قسمت اخیر مادۀ 3 قانون اصلاح قانون تغییر کاربری زراعی و باغها در صورت تکرار جرم و در مقام تشدید مجازات، علاوه بر تعیین حداکثر مجازات جزای نقدی، مرتکب به حبس (از یک ماه تا شش ماه) نیز محکوم خواهد شد، لذا با تأیید نظر دادگاه کیفری یک شهرستان شهریار به شایستگی دادگاه کیفری 2 شهرستان ملارد حل اختلاف در صلاحیت به عمل میآید.
با توجه به مراتب مذکور، نظر به اینکه شعب اول و سی و دوم دیوان عالی کشور طی دادنامههای صادر شده در پروندههای فوقالاشعار حل اختلاف در صلاحیت بین دادگاههای کیفری 2 و کیفری 1 مستقر در حوزۀ قضایی یک استان را در صلاحیت دادگاههای تجدیدنظر همان استان دانسته، ولی شعب یازدهم و سی و هفتم در نظیر مورد، به شرح مذکور در فوق، وارد رسیدگی شده و حل اختلاف کردهاند و با این ترتیب از شعب مرقوم با اختلاف استنباط از مقررات باب اول قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی (صلاحیت دادگاهها) آرای متهافت صادر شده است، لذا مستنداً به مادۀ 471 قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب 1392، طرح موضوع را برای صدور رأی وحدت رویۀ قضایی تقاضا دارد.
معاون قضایی دیوان عالی کشور – حسین مختاری
ب: نظریۀ دادستان کل کشور
ضمن تأیید نظر همکاران عزیزی که در جهت تأیید رأی شعبۀ اول و سی و دوم مطالبی را فرمودند و برای اینکه از اطالۀ کلام جلوگیری شود، عرض میکنم که من استدلالات آقایان را، استدلالات قوی و قابل قبولی یافتم. به دو نکته اشاره میکنم که شاید در فرمایشهای عزیزان یافت نشود؛ نکتۀ اول اینکه مادۀ 27 دارای اطلاقی است که بلافاصله، مادۀ 28 آمده آن را مقید کرده است. قانونگذار با توجه به دادگاههای مختلفی که در هر استان تشکیل میشود، از کیفری دو، کیفری یک، تجدیدنظر، دادگاه نظامی، دادگاه انقلاب و حتی محاکم و دادگاههای اداری که هیئتهای مختلفی در دوایر دولتی است، همۀ اینها را در نظر گرفته است. مادۀ 27 را به نحوی تبیین کرده و مقرر داشته است که تمام اختلافنظرهای حوزۀ صلاحیت، به استثنای آن مواردی که در مادۀ 28 بیان شده است، به دادگاه تجدیدنظر استان برود و اگر چنانچه قانونگذار نظرش بر این بود که اختلافنظر بین دادگاه کیفری یک و کیفری دو به دیوان عالی کشور برود، در مادۀ 28 هم ذکر میکرد. نکته دوم اینکه چون بنده در جریان مباحث پیرامون این قانون بودم، هم در قوۀ قضاییه و هم در مجلس محترم، یادم است که یکی از جهاتی که البته به صورت لایحه که خود قوۀ قضاییه تهیه کرد، قانونگذار اجازه داد و بعد هم مجلس محترم تصویب کرد، این بود که ما همۀ اختلاف صلاحیتها را به سر دیوان عالی کشور نریزیم. آن مقداری که قابل قبول است و دادگاههایی که امکان دارد، این را در نزد استان بگذاریم. هم به جهت اینکه بار دیوان عالی کشور سبکتر باشد و هم به جهت دسترسی و تسهیل در کار و مردم زودتر بتوانند به نتیجه برسند و رفت و آمد بین استانها و تهران و دیوان عالی کشور کم شود و البته یکی از حکمتها در بحثهای مربوط به تعیین صلاحیت در دادگاه تجدیدنظر استان که منظور نظر قانونگذار بوده، این بوده است. بنابراین وقتی که انسان همۀ جهات را در نظر بگیرد، به نظر میرسد که رأی شعب محترم اول و سی و دوم دیوان عالی کشور مقرون به صحت باشد و قابل تأیید است.
ج: رأی وحدت رویۀ شمارۀ 752 – 2/6/1395 هیئت عمومی دیوان عالی کشور
رسیدگی دیوان عالی کشور به امر اختلاف دادگاهها در صلاحیت نسبی طبق تبصرۀ مادۀ «27»[12] قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی، منحصر به اختلاف بین دادگاههای دو حوزۀ قضایی از دو استان است و در سایر موارد از جمله اختلاف در صلاحیت بین دادگاههای کیفری یک و دو واقع در حوزۀ قضایی یک استان با توجه به مقررات مادۀ 27 قانون مذکور که طبق مادۀ «317»[13] قانون آیین دادرسی کیفری در امور کیفری نیز لازمالرّعایه است، مرجع صالح برای حل اختلاف، دادگاه تجدیدنظر همان استان است؛ بنابراین، آرای شعب اول و سی و دوم دیوان عالی کشور که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده میشود. این رأی طبق مادۀ 471 قانون آیین دادرسی کیفری، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاهها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن، لازمالاتباع است.
هیئت عمومی دیوان عالی کشور
مواد قانونی و آرای مرتبط
[1]. مادۀ 19 قانون مجازات اسلامی: [جزای نقدی اصلاحی ۱۳۹۹.۱۱/۰۸] – مجازاتهای تعزیری به هشت درجه تقسیم میشود:
درجۀ یک:
– حبس بیش از بیست و پنج سال.
– جزای نقدی بیش از دو میلیارد و هشتصد میلیون (۲.۸۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– مصادرۀ کل اموال.
– انحلال شخص حقوقی.
درجۀ دو:
– حبس بیش از پانزده تا بیست و پنج سال.
– جزای نقدی بیش از یک میلیارد و پانصد میلیون (۱.۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا دو میلیارد و هشتصد میلیون (۲.۸۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
درجۀ سه:
– حبس بیش از ده تا پانزده سال.
– جزای نقدی بیش از یک میلیارد (۱.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا یک میلیارد و پانصد میلیون (۱.۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
درجۀ چهار:
– حبس بیش از پنج تا ده سال.
– جزای نقدی بیش از پانصد میلیون (۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا یک میلیارد (۱.۰۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– انفصال دائم از خدمات دولتی و عمومی.
درجۀ پنج:
– حبس بیش از دو تا پنج سال.
– جزای نقدی بیش از دویست و چهل میلیون (۲۴۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا پانصد میلیون (۵۰۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– محرومیت از حقوق اجتماعی بیش از پنج تا پانزده سال.
– ممنوعیت دائم از یک یا چند فعالیت شغلی یا اجتماعی برای اشخاص حقوقی.
– ممنوعیت دائم از دعوت عمومی برای افزایش سرمایه برای اشخاص حقوقی.
درجۀ شش:
– حبس بیش از شش ماه تا دو سال.
– جزای نقدی بیش از شصت میلیون (۶۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا دویست و چهل میلیون (۲۴۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– شلاق از سی و یک تا هفتاد و چهار ضربه و تا نود و نه ضربه در جرائم منافی عفت.
– محرومیت از حقوق اجتماعی بیش از شش ماه تا پنج سال.
– انتشار حکم قطعی در رسانهها.
– ممنوعیت از یک یا چند فعالیت شغلی یا اجتماعی برای اشخاص حقوقی حداکثر تا مدت پنج سال.
– ممنوعیت از دعوت عمومی برای افزایش سرمایه برای اشخاص حقوقی حداکثر تا مدت پنج سال.
– ممنوعیت از اصدار برخی از اسناد تجاری توسط اشخاص حقوقی حداکثر تا مدت پنج سال.
درجۀ هفت:
– حبس از نود و یک روز تا شش ماه.
– جزای نقدی بیش از سی میلیون (۳۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال تا شصت میلیون (۶۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– شلاق از یازده تا سی ضربه.
– محرومیت از حقوق اجتماعی تا شش ماه.
درجۀ هشت:
– حبس تا سه ماه.
– جزای نقدی تا سی میلیون (۳۰.۰۰۰.۰۰۰) ریال.
– شلاق تا ده ضربه.
تبصرۀ ۱- موارد محرومیت از حقوق اجتماعی همان است که در مجازاتهای تبعی ذکر شده است.
تبصرۀ ۲- مجازاتی که حداقل آن منطبق بر یکی از درجات فوق و حداکثر آن منطبق با درجۀ بالاتر باشد، از درجۀ بالاتر محسوب میشود.
تبصرۀ ۳- در صورت تعدد مجازاتها، مجازات شدیدتر و در صورت عدم امکان تشخیص مجازات شدیدتر، مجازات حبس ملاک است. همچنین اگر مجازاتی با هیچ یک از بندهای هشتگانۀ این ماده مطابقت نداشته باشد، مجازات درجۀ هفت محسوب میشود.
تبصرۀ ۴- مقررات این ماده و تبصرههای آن، تنها جهت تعیین درجۀ مجازات است و تأثیری در میزان حداقل و حداکثر مجازاتهای مقرر در قوانین جاری ندارد.
تبصرۀ ۵ – ضبط اشیاء و اموالی که در ارتکاب جرم به کار رفته یا مقصود از آن بهکارگیری در ارتکاب جرم بوده است، از شمول این ماده و بند (ب) مادۀ (۲۰) خارج و در مورد آنها برابر مادۀ (۲۱۵) این قانون عمل خواهد شد. در هر مورد که حکم به مصادرۀ اموال صادر میشود، باید هزینههای متعارف زندگی محکوم و افراد تحت تکفل او مستثنی شود.
تبصرۀ ۶ [الحاقی ۱۳۹۹.۰۲.۲۳] – تمام حبسهای ابد غیر حدی مقرر در قانون، به حبس درجۀ یک تبدیل میشود.
[2]. مادۀ ۳۴۷ قانون آیین دادرسی کیفری: متهم میتواند تا پایان اولین جلسۀ رسیدگی از دادگاه تقاضا کند وکیلی برای او تعیین شود. دادگاه در صورت احراز عدم تمکن متقاضی، از بین وکلای حوزۀ قضایی و در صورت عدم امکان، از نزدیکترین حوزۀ قضایی، برای متهم، وکیل تعیین مینماید. در صورتی که وکیل درخواست حقالوکاله کند، دادگاه، حقالوکالۀ او را متناسب با اقدامات انجام شده تعیین میکند که در هر حال، میزان حقالوکاله نباید از تعرفۀ قانونی تجاوز کند. حقالوکاله از محل اعتبارات قوۀ قضاییه پرداخت میشود.
تبصره – هرگاه دادگاه حضور و دفاع وکیل را برای شخص بزهدیده فاقد تمکن مالی ضروری بداند، طبق مفاد این ماده اقدام میکند.
[3]. مادۀ 28 قانون آیین دادرسی مدنی: هرگاه بین دادگاههای عمومی، نظامی و انقلاب در مورد صلاحیت، اختلاف محقق شود، همچنین در مواردی که دادگاهها اعم از عمومی، نظامی و انقلاب به صلاحیت مراجع غیرقضایی از خود نفی صلاحیت کنند و یا خود را صالح بدانند، پرونده برای حل اختلاف به دیوان عالی کشور ارسال خواهد شد. رأی دیوان عالی کشور در خصوص تشخیص صلاحیت لازمالاتباع میباشد.
[4]. مادۀ ۸۰ قانون آیین دادرسی کیفری: در جرائم تعزیری درجۀ هفت و هشت، چنانچه شاکی وجود نداشته یا گذشت کرده باشد، در صورت فقدان سابقۀ محکومیت مؤثر کیفری، مقام قضایی میتواند پس از تفهیم اتهام با ملاحظۀ وضع اجتماعی و سوابق متهم و اوضاع و احوالی که موجب وقوع جرم شده است و در صورت ضرورت، با اخذ التزام کتبی از متهم برای رعایت مقررات قانونی، فقط یک بار از تعقیب متهم خودداری نماید و قرار بایگانی پرونده را صادر کند. این قرار ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ، قابل اعتراض است.
تبصره – مرجع تجدیدنظر قرار موضوع این ماده و سایر قرارهای قابل اعتراض مربوط به تحقیقات مقدماتی جرائمی که به طور مستقیم در دادگاه رسیدگی میشوند، دادگاه تجدیدنظر است.
[5]. مادۀ 148 قانون آیین دادرسی کیفری: بازپرس در صورت صدور قرار منع، موقوفی یا ترک تعقیب، باید دربارۀ استرداد و یا معدوم کردن اشیاء و اموال مکشوفه که دلیل یا وسیلۀ ارتکاب جرم بوده، از جرم تحصیل شده، حین ارتکاب استعمال شده و یا برای استعمال اختصاص داده شده است، تعیین تکلیف کند. در مورد ضبط این اموال یا اشیاء، دادگاه تکلیف آنها را تعیین میکند. بازپرس مکلف است مادام که پرونده نزد او جریان دارد، به تقاضای ذینفع و با رعایت شرایط زیر، دستور رد اموال و اشیای مذکور را صادر کند:
الف – وجود تمام یا قسمتی از آن اشیاء و اموال در بازپرسی یا دادرسی لازم نباشد.
ب – اشیاء و اموال بلامعارض باشد.
پ – از اشیاء و اموالی نباشد که باید ضبط یا معدوم شود.
تبصرۀ ۱- در تمام امور کیفری، دادگاه نیز باید ضمن صدور رأی، نسبت به استرداد، ضبط و یا معدوم کردن اشیاء و اموال موضوع این ماده تعیین تکلیف کند.
تبصرۀ ۲- متضرر از تصمیم بازپرس یا دادگاه در مورد اشیاء و اموال موضوع این ماده، میتواند طبق مقررات اعتراض کند، هر چند قرار بازپرس یا حکم دادگاه نسبت به امر کیفری قابل اعتراض نباشد. در این مورد، مرجع رسیدگی به اعتراض نسبت به تصمیم بازپرس، دادگاه و نسبت به تصمیم دادگاه، دادگاه تجدیدنظر استان است.
[6]. مادۀ ۲۷۳ قانون آیین دادرسی کیفری: حل اختلاف بین بازپرس و دادستان و رسیدگی به اعتراض شاکی یا متهم نسبت به قرارهای قابل اعتراض، در جلسۀ فوقالعادۀ دادگاه صورت میگیرد. تصمیم دادگاه در این خصوص قطعی است؛ مگر در مورد قرارهای منع یا موقوفی تعقیب در جرائم موضوع بندهای الف، ب، پ و ت مادۀ ۳۰۲ این قانون که در صورت تأیید، این قرارها مطابق مقررات قابل تجدید نظر است.
[7]. مادۀ 1 قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوب ۱۳۷۴: به منظور حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها و تداوم و بهرهوری آنها، از تاریخ تصویب این قانون، تغییر کاربری اراضی زراعی و باغها درخارج از محدودۀ قانونی شهرها و شهرکها، جز در موارد ضروری، ممنوع میباشد.
تبصرۀ 1- در موارد ضروری، تغییر کاربری اراضی زراعی و باغها به عهدۀ کمیسیونی مرکب از نمایندگان وزارتخانههای کشاورزی، مسکن و شهرسازی، جهاد سازندگی و سازمان حفاظت محیط زیست و استانداری که در هر استان زیر نظر وزارت کشاورزی تشکیل میشود، محول میگردد و تصمیمات کمیسیون مزبور که واجد آرای اکثریت اعضاء باشد، معتبر خواهد بود و این کمیسیون موظف است ظرف مدت دو ماه از تاریخ دریافت تقاضا یا استعلام، نسبت به صدور پاسخ اقدام نماید.
تبصرۀ 2- مرجع تشخیص اراضی زراعی و باغها در خارج از محدودۀ قانونی شهرها و شهرکها، وزارت کشاورزی است و تغییر کاربری اراضیموضوع این قانون در روستاها، طبق ضوابطی که وزارت کشاورزی تعیین خواهد کرد، مجاز میباشد.
تبصرۀ 3- ادارات ثبت اسناد و املاک و دفاتر اسناد رسمی مکلفاند در موارد تفکیک اراضی زراعی و باغها و تغییر کاربری آنها در خارج از محدودهۀ قانونی شهرها و شهرکها از وزارت کشاورزی استعلام و نظر وزارت مذکور را اعمال نمایند.
[8]. مادۀ 3 قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغها مصوب ۱۳۷۴: مالکین یا متصرفین اراضی زراعی و باغهای موضوع این قانون که غیرمجاز اراضی زراعی و باغها را تغییر کاربری دهند، علاوه بر الزام به پرداخت عوارض موضوع مادۀ 2، به پرداخت جزای نقدی تا سه برابر بهای اراضی و باغها به قیمت روز زمین با کاربری جدید محکوم خواهند شد. در صورت تکرار جرم، علاوه بر مجازات مذکور، به حبس از یک ماه تا شش ماه محکوم خواهند شد. وزارت کشاورزی موظف است پروندههای متخلفین از این قانون را به مراجع قضایی ارسال تا مراجع مذکور دستور توقیف عملیات مربوط به موارد مذکور در این قانون را صادر و در خارج از نوبت، رسیدگی و بر اساس ضوابط مربوطه، حکم قطعی صادر نمایند.
تبصرۀ 1- سازمانها و مؤسسات و شرکتهای دولتی و شهرداریها و نهادهای عمومی و شرکتها و مؤسسات دولتی که شمول قانون نسبت بهآنها مستلزم ذکر نام است نیز مشمول مقررات این قانون میباشند.
تبصرۀ 2- هر یک از کارکنان دولت و شهرداریها و نهادها که در اجرای این قانون به تشخیص دادگاه صالحه تخطی نموده باشند، به جزای نقدی تا سه برابر بهای اراضی و باغها به قیمت روز زمین با کاربری جدید و در صورت تکرار، علاوه بر جریمۀ مذکور، به انفصال دائم از خدمات دولتی و شهرداریها محکوم خواهند شد. سردفتران متخلف نیز به شش ماه تا دو سال تعلیق از خدمت محکوم خواهند شد.
[9]. مادۀ 302 قانون آیین دادرسی کیفری: به جرائم زیر در دادگاه کیفری یک رسیدگی میشود:
الف – جرائم موجب مجازات سلب حیات.
ب – جرائم موجب حبس ابد.
پ – جرائم موجب مجازات قطع عضو یا جنایات عمدی علیه تمامیت جسمانی با میزان نصف دیۀ کامل یا بیش از آن.
ت – جرائم موجب مجازات تعزیری درجۀ سه و بالاتر.
ث – جرائم سیاسی و مطبوعاتی.
[10]. مادۀ 340 قانون آیین دادرسی کیفری: جرائم تعزیری درجۀ هفت و هشت، به طور مستقیم در دادگاه مطرح میشود. در این مورد و سایر مواردی که پرونده به طور مستقیم در دادگاه مطرح میشود، دادگاه پس از انجام تحقیقات به ترتیب زیر اقدام میکند:
الف – چنانچه دادگاه خود را صالح به رسیدگی نداند، قرار عدم صلاحیت صادر میکند و اگر مورد را از موارد منع یا موقوفی تعقیب بداند، حسب مورد، اتخاذ تصمیم میکند.
ب – در غیر موارد مذکور در بند (الف)، چنانچه اصحاب دعوی حاضر باشند و درخواست مهلت نکنند، دادگاه با تشکیل جلسۀ رسمی، مبادرت به رسیدگی میکند. در صورتی که اصحاب دعوی حاضر نباشند یا برای تدارک دفاع یا تقدیم دادخواست ضرر و زیان، درخواست مهلت کنند، دادگاه با اخذ تأمین متناسب از متهم، وقت رسیدگی را تعیین و مراتب را به اصحاب دعوی و سایر اشخاصی که باید در دادگاه حاضر شوند، ابلاغ میکند.
[11]. مادۀ ۳۰۳ قانون آیین دادرسی کیفری: به جرائم زیر در دادگاه انقلاب رسیدگی میشود:
الف – جرائم علیه امنیت داخلی و خارجی، محاربه و افساد فیالارض، بغی، تبانی و اجتماع علیه جمهوری اسلامی ایران یا اقدام مسلحانه یا احراق، تخریب و اتلاف اموال به منظور مقابله با نظام.
ب – توهین به مقام بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران و مقام رهبری.
پ – تمام جرائم مربوط به مواد مخدر، روانگردان و پیشسازهای آن و قاچاق اسلحه، مهمات و اقلام و مواد تحت کنترل.
ت – سایر مواردی که به موجب قوانین خاص در صلاحیت این دادگاه است.
[12]. مادۀ 27 قانون آیین دادرسی مدنی: در صورتی که دادگاه رسیدگیکننده خود را صالح به رسیدگی نداند، با صدور قرار عدم صلاحیت، پرونده را به دادگاه صلاحیتدار ارسال مینماید. دادگاه مرجوعٌالیه مکلف است خارج از نوبت نسبت به صلاحیت اظهار نظر نماید و چنانچه ادعای عدم صلاحیت را نپذیرد، پرونده را جهت حل اختلاف به دادگاه تجدیدنظر استان ارسال میکند. رأی دادگاه تجدیدنظر در تشخیص صلاحیت لازمالاتباع خواهد بود.
تبصره – در صورتی که اختلاف صلاحیت بین دادگاههای دو حوزۀ قضایی از دو استان باشد، مرجع حل اختلاف به ترتیب یاد شده، دیوان عالی کشور میباشد.
[13]. مادۀ 317 قانون آیین دادرسی کیفری: حل اختلاف در صلاحیت در امور کیفری، مطابق مقررات آیین دادرسی مدنی است و حل اختلاف بین دادسراها مطابق قواعد حل اختلاف دادگاههایی است که دادسرا در معیت آن قرار دارد.