رأی وحدت رویه شماره 815
مقدمه
جلسۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور در مورد پروندۀ وحدت رویۀ ردیف ۴۶.۱۴۰۰ ساعت ۸:۳۰ روز سهشنبه، مورخ ۱۴۰۰/۸/۱۸ به ریاست حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای سید احمد مرتضوی مقدم، رئیس محترم دیوان عالی کشور، با حضور جناب آقای سید محسن موسوی، نمایندۀ محترم دادستان کل کشور و با شرکت آقایان رؤسا، مستشاران و اعضای معاون کلیۀ شعب دیوان عالی کشور، در سالن هیئت عمومی تشکیل شد و پس از تلاوت آیاتی از کلامالله مجید، قرائت گزارش پرونده و طرح و بررسی نظریات مختلف اعضای شرکتکننده در خصوص این پرونده و استماع نظر نمایندۀ محترم دادستان کل کشور که به ترتیب ذیل منعکس میگردد، به صدور رأی وحدت رویۀ قضایی شمارۀ ۸۱۵-۱۴۰۰/۸/۱۸ منتهی گردید.
برای تهیه دوره کالبد شکافی آراء وحدت رویه کلیک کنید
الف) گزارش پرونده
به استحضار میرساند، آقای اکبر رضوانی، رئیس محترم شعبۀ ۱۰۶ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک، با اعلام اینکه از سوی شعب اول و هشتم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی، در خصوص تعیین مجازات تعزیری مطابق مادۀ «۶۱۴»[1] قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ در مواردی که بزه ایراد ضرب یا جرح عمدی با لوث به اثبات رسیده است، آرای مختلف صادر شده، درخواست طرح موضوع را در هیئت عمومی دیوان عالی کشور نموده است که گزارش امر به شرح آتی تقدیم میشود:
الف) به حکایت دادنامۀ شمارۀ ۹۹۰۹۹۷۸۶۱۲۶۰۲۵۵۴-۱۳۹۹/۱۲/۲۵ شعبۀ ۱۰۶ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک، در خصوص اتهام آقای محمدرضا … دایر بر ایراد ضرب و جرح عمدی با چاقو، موضوع شکایت آقای وحید …، چنین رأی صادر شده است:
«… با توجه به حدوث لوث در قضیه از طریق قرائن و امارات …، در راستای مادۀ “۳۱۷”[2] قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲] نخست از متهم مطالبۀ دلیل بر نفی اتهام شد که وی علیرغم ابلاغ در مهلت تعیین شده، هیچ دلیلی بر نفی اتهام انتسابی ارائه نکرد که دادگاه قرار اجرای قسامه صادر و شاکی در وقت تعیین شده با رعایت مادۀ ۴۵۶ قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲] با اقامۀ قسامه و تغلیظ و اتیان سوگند با لفظ جلاله، بیان داشت صدمات مندرج در گواهی پزشکی قانونی را متهم با ایراد ضرب و جرح عمدی با چاقو در او ایجاد کرده است که با توجه به مراتب، بزهکاری و مجرمیت مشارٌالیه و بزه انتسابی، محرز و مسلم است و دادگاه با توجه به “اصل سی و ششم قانون اساسی”[3] و مواد “۸”[4]، “۱۱”[5] و “۳۵۹”[6] قانون آیین دادرسی کیفری و مستنداً به مواد “۲”[7]، “۱۴”[8]، “۱۷”[9]، ۳۱۷، “۳۱۸”[10]، “۴۴۸”[11]،”۴۴۹”[12]، “۴۵۰”[13]، “۴۵۲”[14]، ۴۵۶، “۴۶۲”[15]، “۴۸۸”[16]، “۴۸۹”[17]، “۷۰۹”[18] و “۷۱۴”[19] قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲]، حکم به محکومیت مشارٌالیه از حیث جنبۀ خصوصی جرم، به پرداخت … دیه … ظرف مهلت یکسال از تاریخ وقوع بزه در حق شاکی و از حیث جنبۀ عمومی جرم، با توجه به اینکه همان اندازه که اقرار و سایر دلایل به قاضی علم میدهند، به همان اندازه نیز قسامه به قاضی علم برای احراز جرائم میدهد و اگر اثبات جرم با انجام قسامه از بابت لوث باشد، چون قسامه یکی از طرق اثبات جرم محسوب میشود، جنبۀ عمومی آن بر اساس موضوع مادۀ ۶۱۴ قانون [مجازات اسلامی بخش تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده مصوب ۱۳۷۵]، قابل اعمال خواهد بود؛ زیرا مجازات تعزیری مقرر در این ماده برای حفظ نظم و صیانت و امنیت جامعه و جلوگیری از تجری مرتکب یا دیگران مقرر شده و طریق اثبات جنایت مطرح نیست و از طریق هر یک از ادلۀ اثبات، جرم ثابت شود، جنایت ثابتشده از لحاظ جنبۀ عمومی مشمول مقررات تعزیری حاکم بر موضوع است و چنانچه جرح عمدی با قسامه ثابت شود و عمل مذکور باعث جری شدن متهم شود، اعمال جنبۀ عمومی بلامانع است … . به استناد تبصرۀ مادۀ ۶۱۴ قانون [مذکور]، حکم به تحمل یک سال حبس با رعایت بند[های] الف و ب مادۀ “۱۸”[20] قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲] صادر مینماید…».
پس از تجدیدنظرخواهی از این رأی، شعبۀ اول دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی به موجب دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۰۳۶۲۳۲۱-۱۴۰۰/۲/۱۳ چنین رأی داده است:
«… با توجه به اینکه تجدیدنظرخواه ایراد یا دفاع موجهی که موجبات ایجاد خلل و خدشه در ارکان دادنامۀ معترضٌعنه را فراهم آورد، ابراز ننموده و دادنامۀ تجدیدنظرخواسته نیز با رعایت اصول و تشریفات دادرسی صادر شده و فاقد ایراد یا اشکال عمده بوده و موضوع نیز مشمول هیچیک از جهات مندرج در مادۀ “۴۳۴”[21] قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۱۳۹۲ نمیباشد، لذا ضمن رد تجدیدنظرخواهی تجدیدنظرخواه، مستنداً به بند الف مادۀ “۴۵۵”[22] قانون فوقالذکر، دادنامۀ تجدیدنظرخواسته را تأیید مینماید. ..».
ب) به حکایت دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۰۱۳۰۹۸۶-۱۴۰۰/۱/۲۴ شعبۀ ۱۰۶ دادگاه کیفری دو شهرستان اراک، در خصوص اتهام آقای مهدی … دایر بر ایراد ضرب و جرح عمدی با قمه موضوع شکایت آقای سجاد …، چنین رأی صادر شده است:
« با توجه به حدوث لوث در قضیه از طریق قرائن و امارات …، در راستای مادۀ ۳۱۷ قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲] نخست از متهم مطالبۀ دلیل بر نفی اتهام شد که وی علیرغم ابلاغ در مهلت تعیین شده، هیچ دلیلی بر نفی اتهام انتسابی ارائه نکرد که دادگاه قرار اجرای قسامه صادر و شاکی در وقت تعیین شده با رعایت مادۀ ۴۵۶ قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲] با اقامۀ قسامه و تغلیظ و اتیان سوگند با لفظ جلاله، بیان داشت صدمات مندرج در گواهی پزشکی قانونی را مهدی … با ایراد ضرب و جرح عمدی با چاقو در او ایجاد کرده است که با توجه به مراتب بزهکاری و مجرمیت مشارٌالیه و بزه انتسابی … محرز و مسلم است و دادگاه با توجه به اصل سی و ششم قانون اساسی و مواد ۸، ۱۱ و ۳۵۹ قانون آیین دادرسی کیفری و مستنداً به مواد ۲، ۱۴، ۱۷، ۳۱۷، ۳۱۸، ۴۴۸، ۴۴۹، ۴۵۰، ۴۵۲، ۴۵۶، ۴۶۲، ۴۸۸، ۴۸۹، ۷۰۹ قانون مجازات اسلامی [۱۳۹۲]، حکم به محکومیت مشارٌالیه از حیث جنبۀ خصوصی جرم، به پرداخت … دیه … ظرف مدت یکسال از تاریخ وقوع بزه در حق شاکی و از حیث جنبۀ عمومی جرم، با توجه به اینکه همان اندازه که اقرار و سایر دلایل به قاضی علم میدهند، به همان اندازه نیز قسامه به قاضی علم برای احراز جرائم میدهد و اگر اثبات جرم با انجام قسامه از بابت لوث باشد، چون قسامه یکی از طرق اثبات جرم محسوب میشود، جنبۀ عمومی آن بر اساس موضوع مادۀ ۶۱۴ قانون [مجازات اسلامی بخش] تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده [مصوب ۱۳۷۵] قابل اعمال خواهد بود؛ زیرا مجازات تعزیری مقرر در این ماده برای حفظ نظم و صیانت و امنیت جامعه و جلوگیری از تجری مرتکب یا دیگران مقرر شده و طریق اثبات جنایت مطرح نیست و از طریق هر یک از ادلۀ اثبات، جرم ثابت شود، جنایت ثابتشده از لحاظ جنبۀ عمومی مشمول مقررات تعزیری حاکم بر موضوع است و چنانچه جرح عمدی با قسامه ثابت شود و عمل مذکور باعث جری شدن متهم شود، اعمال جنبۀ عمومی بلامانع است … . به استناد تبصرۀ مادۀ ۶۱۴ قانون [مذکور] حکم به محکومیت مشارٌالیه به تحمل یکسال حبس با احتساب ایام بازداشت قبلی صادر مینماید …».
پس از تجدیدنظرخواهی از این رأی، شعبۀ هشتم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی به موجب دادنامۀ شمارۀ ۱۴۰۰۲۶۳۹۰۰۰۰۴۷۱۳۶۶- ۱۴۰۰/۲/۲۵، چنین رأی داده است:
«… در خصوص محکومیت تجدیدنظرخواه به پرداخت دیه به جهت جنبۀ خصوصی جرم، نظر به اینکه تجدیدنظرخواه در این مرحله از رسیدگی، ایراد یا دفاع مؤثری که موجبات ایجاد خلل و خدشه در ارکان دادنامۀ معترضٌعنه را فراهم آورد، ابراز ننموده و دادنامۀ تجدیدنظرخواسته نیز از حیث رعایت اصول دادرسی فاقد ایراد یا اشکال عمده بوده و اعتراض تجدیدنظرخواه مشمول هیچیک از جهات مندرج در مادۀ ۴۳۴ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ شناخته نمیشود، بنابراین ضمن رد تجدیدنظرخواهی تجدیدنظرخواه، مستنداً به بند (الف) مادۀ ۴۵۵ همان قانون، این قسمت از دادنامۀ تجدیدنظرخواسته را عیناً تأیید و ابرام مینماید و در خصوص محکومیت به تحمل حبس به جهت جنبۀ عمومی جرم، نظر به اینکه ایراد ضرب و جرح عمدی با لوث به اثبات رسیده، لذا از شمول مادۀ ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات (مصوب ۱۳۷۵) خارج میباشد؛ لذا تجدیدنظرخواهی تجدیدنظرخواه را وارد تشخیص، و با اختیار حاصله از بند پ مادۀ ۴۵۵ قانون آیین دادرسی کیفری، دادنامۀ معترضٌعنه را در این قسمت نقض، و مستنداً به اصل سی و هفتم قانون اساسی و مادۀ “۱۲۰”[23] قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و مادۀ “۴”[24] قانون آیین دادرسی کیفری، حکم به برائت نامبرده در این خصوص صادر و اعلام مینماید …».
چنانکه ملاحظه میشود، شعب اول و هشتم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی، در خصوص تعیین مجازات تعزیری مطابق مادۀ ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۷۵ در مواردی که بزه ایراد ضرب یا جرح عمدی با لوث به اثبات رسیده است، آراء متفاوت صادر نمودهاند؛ به گونهای که شعبۀ اول، دادنامۀ بدوی مشتمل بر محکومیت متهم به مجازات تعزیری را با وجود اثبات ایراد جرح عمدی با لوث، تأیید کرده است، اما شعبۀ هشتم، در مورد مشابه، دادنامۀ بدوی را در خصوص محکومیت به مجازات تعزیری نقض کرده است.
بنا به مراتب، در موضوع مشابه، اختلاف استنباط محقق شده است؛ لذا در اجرای مادۀ ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری به منظور ایجاد وحدت رویۀ قضایی، طرح موضوع در جلسۀ هیئت عمومی دیوان عالی کشور درخواست میگردد.
معاون قضایی دیوان عالی کشور در امور هیئت عمومی-غلامرضا انصاری
ب) نظریۀ نمایندۀ محترم دادستان کل کشور
احتراماً؛ در خصوص پروندۀ وحدت رویۀ ردیف ۴۶.۱۴۰۰ هیئت عمومی دیوان عالی کشور، به نمایندگی از دادستان محترم کل کشور به شرح ذیل اظهار عقیده مینمایم:
بر اساس گزارش معاونت قضایی در امور هیئت عمومی دیوان عالی کشور، ملاحظه میگردد شعب اول و هشتم دادگاه تجدید نظر استان مرکزی با استنباط از مقررات قسمت اخیر مادۀ ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی، آراء متفاوتی صادر نمودهاند؛ به نحوی که شعبۀ اول دادگاه تجدید نظر استان مرکزی با احراز و اثبات وقوع جرم از طریق لوث و قسامه علاوه، بر محکومیت مرتکب به پرداخت دیه در حق شاکی، حکم به محکومیت وی به تحمل مجازات از باب جنبۀ عمومی جرم نیز صادر نموده است، در حالی که شعبۀ هشتم دادگاه تجدید نظر استان مرکزی، لوث و قسامه را از دلایل و طرق احراز و اثبات وقوع جرم تلقی نموده، لیکن این طریق احراز و اثبات جرم را مستند قانونی بر محکومیت مرتکب به تحمل مجازات از جهت جنبۀ عمومی جرم ندانسته است. لذا نظر به مراتب مذکور، اولاً با عنایت به اینکه در فقه و حقوق اسلامی بار اثبات ادعا در همۀ دعاوی، اعم از کیفری و حقوقی، بر عهدۀ مدعی میباشد و مدعی است که باید بر پایۀ قاعدۀ (البینتة علی المدعی والیمین علی من انکر)، بر صحت ادعای خود دلیل آورد. لازم به ذکر است که این قاعده علاوه بر مستندات روایی، مورد اجماع فقها و تأیید عقلا نیز میباشد و قسامه نیز از نهادهای مورد پذیرش فقها است که استثنایی بر اصل مذکور میباشد. لذا خلاف قاعده بودن این نهاد، محدودیت قلمرو کاربردی آن را دو چندان مینماید. به همین مناسبت فقط در جهت اثبات جرائم خاصی حاکمیت داشته و از این حیث قانونگذار برای مدعیالعموم از حیث ورود به جنبۀ عمومی جرم، تکلیفی در نظر نگرفته است؛ زیرا قسامه دلیل خاص میباشد که فقط مثبت قصاص یا دیه بوده و توسل به قیاس در امور کیفری جهت تعیین مجازات، ممنوع میباشد و بر اساس این اصل میباشد که قانونگذار پیشبینی مهلت برای اقامۀ قسامه نموده و در صورت عدم امکان اجرای مراسم قسامه، دادگاه را ملزم به آزادی متهم میکند. لذا با توجه به اینکه مستفاد از موازین شرعی از جمله فتاوی فقهای عظام، مقررات قانونی و رویۀ قضایی این است که مراد شارع از تشریع احکام و قواعد فقهی و همچنین منویات مقنن از وضع مقررات قانونی راجعبه موارد لوث و قسامه تأمین حقوق اولیای دم و مجنیٌعلیه در تقاضای قصاص و یا مطالبۀ دیه حسب مورد میباشد، بر این اساس، در صورت اثبات اصل جنایت از طریق لوث و قسامه، برای اولیای دم و یا مجنیٌعلیه فقط مطالبۀ قصاص و یا دیه ثابت میگردد و در غیر موارد مذکور که مجازات مرتکب غیر از قصاص و دیه میباشد، جوازی بر اعمال احکام و مقررات مربوط به لوث و قسامه وجود ندارد. لذا به طریق اولی در صورت اثبات اصل جنایت از طریق لوث و قسامه و اثبات حق مطالبۀ قصاص و یا دیه برای اولیای دم و یا مجنیٌعلیه، به اقتضای اصل برائت، قاعدۀ درء، قبح عقاب بلابیان، اصل قانونی بودن جرم و مجازاتها و اصل تفسیر قوانین جزایی به نفع متهم، جوازی بر محکومیت مرتکب به مجازات دیگر از جمله تحمیل مجازات از باب جنبۀ عمومی جرم وجود نخواهد داشت و در مانحنفیه، استدلال شعبهای که معتقد به تعیین مجازات تعزیری علاوه بر مجازات قصاص میباشد، به زعم اینجانب با توجه به نحوۀ استدلال، بر پایۀ قیاس استوار بوده که توسل به آن ممنوع و برخلاف اصول مسلم مذکور میباشد؛ بنابراین رأی شعبۀ هشتم دادگاه تجدید نظر استان مرکزی منطبق با موازین شرعی و قانونی صادر [گردیده] و مورد تأیید میباشد.
ج) رأی وحدت رویۀ شمارۀ ۸۱۵-۱۴۰۰/۸/۱۸ هیئت عمومی دیوان عالی کشور
با عنایت به تعریف «قسامه» در مادۀ «۳۱۳»[25] قانون مجازات اسلامی مصوب ۱۳۹۲ و اینکه مطابق مادۀ «۲۰۸»[26] این قانون «حدود و تعزیرات با سوگند نفی یا اثبات نمیشود، لیکن قصاص، دیه، ارش و ضرر و زیان ناشی از جرائم، مطابق مقررات این قانون با سوگند اثبات میگردد» و صراحت تبصرۀ مادۀ «۱۶۰»[27] همین قانون مبنی بر اینکه قسامه «برای اثبات یا نفی قصاص و دیه معتبر است» و همچنین، با توجه به اینکه مطابق مادۀ «۴۵۶»[28] قانون یادشده، در جنایت بر اعضا و منافع، حق قصاص با قسامه ثابت نمیشود، بنابراین، «قسامه» دلیلی است که صرفاً برای اثبات حق خصوصی اشخاص در موارد منصوص معتبر دانسته شده (و نه به طور مطلق) و در نتیجه تعیین مجازات تعزیری برای جنبۀ عمومی جرم، بر اساس آن، فاقد وجاهت قانونی است. بنا به مراتب، رأی شعبۀ هشتم دادگاه تجدیدنظر استان مرکزی تا حدی که با این نظر انطباق دارد، به اکثریت قاطع آراء، صحیح و قانونی تشخیص داده میشود. این رأی طبق مادۀ ۴۷۱ قانون آیین دادرسی کیفری مصوب ۱۳۹۲ با اصلاحات و الحاقات بعدی، در موارد مشابه برای شعب دیوان عالی کشور، دادگاهها و سایر مراجع، اعم از قضایی و غیر آن، لازمالاتباع است.
هیئت عمومی دیوان عالی کشور
مواد قانونی و آرای مرتبط
[1]. مادۀ ۶۱۴ قانون مجازات اسلامی (تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده): [اصلاحی ۱۳۹۹/۰۲/۲۳]- هر کس عمداً به دیگری جرح یا ضربی وارد آورد که موجب نقصان یا شکستن یا از کار افتادن عضوی از اعضا یا منتهی به مرض دائمی یا فقدان یا نقص یکی از حواس یا منافع یا زوال عقل مجنیٌعلیه گردد، در مواردی که قصاص امکان نداشته باشد، چنانچه اقدام وی موجب اخلال در نظم و صیانت و امنیت جامعه یا بیم تجری مرتکب یا دیگران گردد، به حبس درجۀ شش محکوم خواهد شد و در صورت درخواست مجنیٌعلیه، مرتکب به پرداخت دیه نیز محکوم میشود.
تبصره- در صورتی که جرح وارده منتهی به ضایعات فوق نشود و آلت جرح، اسلحه یا چاقو و امثال آن باشد، مرتکب به سه ماه تا یک سال حبس محکوم خواهد شد.
اطلاعات تنقیحی:
مجازات حبس مندرج در مادۀ ۶۱۴ (به استثنای تبصرۀ آن)، به موجب بند الف قانون کاهش مجازات حبس تعزیری مصوب ۱۳۹۹/۰۲/۲۳ اصلاح شده است.
[2]. مادۀ ۳۱۷ قانون مجازات اسلامی: در صورت حصول لوث، نخست از متهم، مطالبۀ دلیل بر نفی اتهام میشود؛ اگر دلیلی ارائه شود، نوبت به قسامۀ شاکی نمیرسد و متهم تبرئه میگردد. در غیراین صورت، با ثبوت لوث، شاکی میتواند اقامۀ قسامه کند یا از متهم درخواست قسامه نماید.
[3]. اصل ۳۶ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران: حکم به مجازات و اجرای آن، باید تنها از طریق دادگاه صالح و به موجب قانون باشد.
[4]. مادۀ ۸ قانون آیین دادرسی کیفری: محکومیت به کیفر، فقط ناشی از ارتکاب جرم است و جرم که دارای جنبۀ الهی است، میتواند دو حیثیت داشته باشد:
الف- حیثیت عمومی از جهت تجاوز به حدود و مقررات الهی یا تعدی به حقوق جامعه و اخلال در نظم عمومی.
ب- حیثیت خصوصی از جهت تعدی به حقوق شخص یا اشخاص معین.
[5]. مادۀ ۱۱ قانون آیین دادرسی کیفری: تعقیب متهم و اقامۀ دعوی از جهت حیثیت عمومی، بر عهدۀ دادستان و اقامۀ دعوی و درخواست تعقیب متهم از جهت حیثیت خصوصی، با شاکی یا مدعی خصوصی است.
[6]. مادۀ ۳۵۹ قانون آیین دادرسی کیفری: رسیدگی در دادگاه به صورت ترافعی و به ترتیب زیر انجام میشود:
الف- قرائت کیفرخواست توسط منشی دادگاه یا استماع عقیدۀ دادستان یا نمایندۀ وی در مواردی که طبق قانون، پرونده با بیان ادعای شفاهی در دادگاه مطرح شده است.
ب- استماع اظهارات و دلایل دادستان یا نمایندۀ وی که برای اثبات اتهام انتسابی ارائه میشود.
پ- استماع اظهارات شاکی یا مدعی خصوصی که شخصاً یا از سوی وکلای آنان بیان میشود.
ت- پرسش از متهم، راجعبه قبول یا رد اتهام انتسابی و استماع دفاعیات متهم و وکیل او، که عیناً توسط منشی در صورتمجلس قید میشود.
ث- در صورت انکار یا سکوت متهم یا وجود تردید در صحت اقرار، دادگاه شروع به تحقیقات از متهم میکند و اظهارات شهود، کارشناس و اهل خبرهای که دادستان یا شاکی، مدعی خصوصی، متهم و یا وکیل آنان معرفی میکنند، استماع مینماید.
ج- بررسی وسایل ارتکاب جرم و رسیدگی به سایر ادلۀ ابرازی از سوی طرفین و انجام هر نوع تحقیق و اقدامی که دادگاه برای کشف واقع، ضروری تشخیص میدهد.
[7]. مادۀ ۲ قانون مجازات اسلامی: هر رفتاری اعم از فعل یا ترک فعل که در قانون برای آن مجازات تعیین شده است، جرم محسوب میشود.
[8]. مادۀ ۱۴ قانون مجازات اسلامی: مجازاتهای مقرر در این قانون چهار قسم است: الف: حد، ب: قصاص، پ: دیه، ت: تعزیر.
تبصره- چنانچه رابطه علیت بین رفتار شخص حقوقی و خسارت وارد شده احراز شود، دیه و خسارت، قابل مطالبه خواهد بود. اعمال مجازات تعزیری بر اشخاص حقوقی مطابق مادۀ (۲۰) خواهد بود.
[9]. مادۀ ۱۷ قانون مجازات اسلامی: دیه، اعم از مقدر و غیرمقدر، مالی است که در شرع مقدس برای ایراد جنایت غیرعمدی بر نفس، اعضا و منافع و یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، به موجب قانون مقرر میشود.
[10]. مادۀ ۳۱۸ قانون مجازات اسلامی: اگر شاکی اقامۀ قسامه نکند و از مطالبه قسامه از متهم نیز خودداری ورزد، متهم در جنایات عمدی، با تأمین مناسب و در جنایات غیرعمدی، بدون تأمین آزاد میشود؛ لیکن حق اقامۀ قسامه یا مطالبه آن برای شاکی باقی میماند.
تبصرۀ- در مواردی که تأمین گرفته میشود، حداکثر سه ماه به شاکی فرصت داده میشود تا اقامۀ قسامه نماید یا از متهم مطالبه قسامه کند و پس از پایان مهلت از تأمین اخذ شده رفع اثر میشود.
[11]. مادۀ ۴۴۸ قانون مجازات اسلامی: دیۀ مقدر، مال معینی است که در شرع مقدس به سبب جنایت غیرعمدی بر نفس، عضو یا منفعت، یا جنایت عمدی در مواردی که به هر جهتی قصاص ندارد، مقرر شده است.
[12]. مادۀ ۴۴۹ قانون مجازات اسلامی: ارش، دیۀ غیرمقدر است که میزان آن در شرع تعیین نشده است و دادگاه با لحاظ نوع و کیفیت جنایت و تأثیر آن بر سلامت مجنیٌعلیه و میزان خسارت وارده، با در نظر گرفتن دیۀ مقدر و با جلب نظر کارشناس، میزان آن را تعیین میکند. مقررات دیۀ مقدر، در مورد ارش نیز جریان دارد؛ مگر اینکه در این قانون ترتیب دیگری مقرر شود.
[13]. مادۀ ۴۵۰ قانون مجازات اسلامی: در جنایت شبه عمدی، خطای محض و جنایت عمدی که قصاص در آن جایز یا ممکن نیست، در صورت درخواست مجنیٌعلیه یا ولی دم، دیه پرداخت میشود؛ مگر به نحو دیگری مصالحه شود.
[14]. مادۀ ۴۵۲ قانون مجازات اسلامی: دیه، حسب مورد، حق شخصی مجنیٌعلیه یا ولی دم است و احکام و آثار مسئولیت مدنی یا ضمان را دارد. ذمۀ مرتکب جز با پرداخت دیه، مصالحه، ابراء و تهاتر، بری نمیگردد.
تبصره - ورثۀ مقتول، به جز بستگان مادری، به نسبت سهمالارث، از دیۀ مقتول نیز ارث میبرند.
[15]. مادۀ ۴۶۲ قانون مجازات اسلامی: دیۀ جنایت عمدی و شبه عمدی بر عهدۀ خود مرتکب است.
[16]. مادۀ ۴۸۸ قانون مجازات اسلامی: مهلت پرداخت دیه، از زمان وقوع جنایت به ترتیب زیر است؛ مگر اینکه به نحو دیگری تراضی شده باشد:
الف- در عمد موجب دیه، ظرف یک سال قمری.
ب- در شبه عمد، ظرف دو سال قمری.
پ- در خطای محض، ظرف سه سال قمری.
تبصره – هرگاه پرداختکننده در بین مهلتهای مقرر نسبت به پرداخت تمام یا قسمتی از دیه اقدام نماید، محکومٌله مکلف به قبول آن است.
[17]. مادۀ ۴۸۹ قانون مجازات اسلامی: در جنایت خطای محض، پرداختکننده باید ظرف هر سال، یک سوم دیه و در شبه عمدی، ظرف هر سال نصف دیه را بپردازد.
[18]. مادۀ ۷۰۹ قانون مجازات اسلامی: جراحات سر و صورت و دیۀ آنها به ترتیب ذیل است:
الف – حارصه: خراش پوست بدون آن که خون جاری شود، یک صدم دیۀ کامل.
ب – دامیه: جراحتی که اندکی وارد گوشت شود و همراه با جریان کم یا زیاد خون باشد، دو صدم دیۀ کامل.
پ – متلاحمه: جراحتی که موجب بریدگی عمیق گوشت شود، لکن به پوست نازک روی استخوان نرسد، سه صدم دیۀ کامل.
ت – سمحاق: جراحتی که به پوست نازک روی استخوان برسد، چهار صدم دیۀ کامل.
ث – موضحه: جراحتی که پوست نازک روی استخوان را کنار بزند و استخوان را آشکار کند، پنج صدم دیۀ کامل.
ج – هاشمه: جنایتی که موجب شکستگی استخوان شود، گرچه جراحتی را تولید نکند، ده صدم دیۀ کامل.
چ – مُنَقَّله: جنایتی که درمان آن جز با جابه جا کردن استخوان میسر نباشد، پانزده صدم دیۀ کامل.
ح – مأمومه: جراحتی که به کیسۀ مغز برسد، یک سوم دیۀ کامل.
خ – دامغه: صدمه یا جراحتی که کیسۀ مغز را پاره کند، که علاوه بر دیۀ مأمومه، موجب ارش پاره شدن کیسۀ مغز نیز میباشد.
تبصرۀ ۱ – جراحات گوش، بینی، لب، زبان و داخل دهان، در غیر مواردی که برای آن دیه معین شده است، در حکم جراحات سر و صورت است.
تبصرۀ ۲ – ملاک دیه در جراحتهای مذکور، مقدار نفوذ جراحت بوده و طول و عرض آن تاثیری در میزان دیه ندارد.
تبصرۀ ۳ – جنایت بر گونه در صورتی که داخل دهان را نمایان نسازد، موجب یک بیستم دیۀ کامل و اگر به نحوی باشد که داخل دهان را نمایان سازد، موجب یک پنجم دیۀ کامل است. در این مورد، چنانچه پس از بهبودی جراحت، اثر و عیب فاحشی در صورت باقی بماند، علاوه بر آن، یک بیستم دیۀ دیگر نیز باید پرداخت شود.
تبصرۀ ۴ – هرگاه جنایت موضحۀ صورت بعد از التیام، اثری از خود بر جای بگذارد، علاوه بر دیۀ موضحه، یک هشتادم دیۀ کامل نیز ثابت است و هرگاه جنایت در حد موضحه نبوده و بعد از التیام اثری از آن باقی بماند، علاوه بر دیۀ جنایت، یکصدم دیۀ کامل نیز ثابت است و چنانچه جنایت، شکافی در صورت ایجاد کند، دیۀ آن هشت صدم دیۀ کامل است.
[19]. مادۀ ۷۱۴ قانون مجازات اسلامی (تعزیرات و مجازاتهای بازدارنده): هرگاه بیاحتیاطی یا بیمبالاتی یا عدم رعایت نظامات دولتی یا عدم مهارت راننده (اعم از وسائط نقلیۀ زمینی یا آبی یا هوایی) یا متصدی وسیلۀ موتوری منتهی به قتل غیر عمدی شود، مرتکب به شش ماه تا سه سال حبس و نیز به پرداخت دیه در صورت مطالبه از ناحیۀ اولیای دم محکوم میشود.
[20]. مادۀ ۱۸ قانون مجازات اسلامی: تعزیر مجازاتی است که مشمول عنوان حد، قصاص یا دیه نیست و به موجب قانون در موارد ارتکاب محرمات شرعی یا نقض مقررات حکومتی تعیین و اعمال میگردد. نوع، مقدار، کیفیت اجرا و مقررات مربوط به تخفیف، تعلیق، سقوط و سایر احکام تعزیر به موجب قانون تعیین میشود. دادگاه در صدور حکم تعزیری، با رعایت مقررات قانونی، موارد زیر را مورد توجه قرار میدهد:
الف- انگیزۀ مرتکب و وضعیت ذهنی و روانی وی حین ارتکاب جرم.
ب- شیوۀ ارتکاب جرم، گسترۀ نقض وظیفه و نتایج زیانبار آن.
پ- اقدامات مرتکب پس از ارتکاب جرم.
ت- سوابق و وضعیت فردی، خانوادگی و اجتماعی مرتکب و تأثیر تعزیر بر وی.
تبصره [الحاقی ۱۳۹۹/۲/۲۳]- چنانچه دادگاه در حکم صادره، مجازات حبس را بیش از حداقل مجازات مقرر در قانون تعیین کند، باید مبتنی بر بندهای مقرر در این ماده و یا سایر جهات قانونی، علت صدور حکم به بیش از حداقل مجازات مقرر قانونی را ذکر کند. عدم رعایت مفاد این تبصره موجب مجازات انتظامی درجۀ چهار میباشد.
[21]. مادۀ ۴۳۴ قانون آیین دادرسی کیفری: جهات تجدیدنظرخواهی به شرح زیر است:
الف- ادعای عدم اعتبار ادله یا مدارک استنادی دادگاه.
ب- ادعای مخالف بودن رأی با قانون.
پ- ادعای عدم صلاحیت دادگاه صادرکنندۀ رأی یا وجود یکی از جهات رد دادرس.
ت- ادعای عدم توجه دادگاه به ادلۀ ابرازی.
تبصره- اگر تجدیدنظرخواهی به استناد یکی از جهات مذکور در این ماده به عمل آید، در صورت وجود جهت دیگر، به آن هم رسیدگی میشود.
[22]. مادۀ ۴۵۵ قانون آیین دادرسی کیفری: دادگاه تجدیدنظر استان پس از تشکیل جلسۀ رسیدگی و اعلام ختم دادرسی، به شرح زیر اتخاذ تصمیم میکند:
الف- هرگاه رأی مورد تجدیدنظرخواهی مطابق ادلۀ موجود در پرونده و طبق قانون صادر شده باشد، رأی را تأیید و پرونده را به دادگاه صادرکنندۀ رأی اعاده میکند.
ب- هرگاه متهم، به جهات قانونی، قابل تعقیب نباشد یا دادگاه تجدیدنظر استان، به هر دلیل، برائت متهم را احراز کند، رأی تجدیدنظرخواسته را نقض و رأی مقتضی صادر میکند، هرچند محکومٌعلیه درخواست تجدیدنظر نکرده باشد و چنانچه محکومٌعلیه زندانی باشد، به دستور دادگاه فوری آزاد میشود.
پ- چنانچه رأی تجدیدنظرخواسته را مخالف قانون تشخیص دهد، با استدلال و ذکر مبانی و مستند قانونی، آن را نقض و در ماهیت، انشای رأی میکند.
تبصره - عدم رعایت تشریفات دادرسی، موجب نقض رأی نیست؛ مگر آنکه تشریفات مذکور به درجهای از اهمیت باشد که موجب بیاعتباری رأی شود.
[23]. مادۀ ۱۲۰ قانون مجازات اسلامی: هرگاه وقوع جرم یا برخی از شرایط آن و یا هر یک از شرایط مسئولیت کیفری مورد شبهه یا تردید قرار گیرد و دلیلی بر نفی آن یافت نشود، حسب مورد، جرم یا شرط مذکور ثابت نمیشود.
[24]. مادۀ ۴ قانون آیین دادرسی کیفری: اصل، برائت است. هرگونه اقدام محدودکننده، سالب آزادی و ورود به حریم خصوصی اشخاص، جز به حکم قانون و با رعایت مقررات و تحت نظارت مقام قضایی مجاز نیست و در هر صورت، این اقدامات نباید به گونهای اعمال شود که به کرامت و حیثیت اشخاص آسیب وارد کند.
[25]. مادۀ ۳۱۳ قانون مجازات اسلامی: قسامه عبارت از سوگندهایی است که در صورت فقدان ادلۀ دیگر غیر از سوگند منکر و وجود لوث، شاکی برای اثبات جنایت عمدی یا غیرعمدی یا خصوصیات آن و متهم برای دفع اتهام از خود اقامه میکند.
[26]. مادۀ ۲۰۸ قانون مجازات اسلامی: حدود و تعزیرات با سوگند نفی یا اثبات نمیشود؛ لیکن قصاص، دیه، ارش و ضرر و زیان ناشی از جرائم، مطابق مقررات این قانون با سوگند اثبات میگردد.
[27]. مادۀ ۱۶۰ قانون مجازات اسلامی: ادلۀ اثبات جرم عبارت از اقرار، شهادت، قسامه و سوگند در موارد مقرر قانونی و علم قاضی است.
تبصره – احکام و شرایط قسامه که برای اثبات یا نفی قصاص و دیه معتبر است، مطابق مقررات مذکور در کتاب قصاص و دیات این قانون میباشد.
[28]. مادۀ ۴۵۶ قانون مجازات اسلامی: در جنایت بر اعضا و منافع، اعم از عمدی و غیرعمدی، در صورت لوث و فقدان ادلۀ دیگر غیر از سوگند منکر، مجنیٌعلیه میتواند با اقامۀ قسامه به شرح زیر، جنایت مورد ادعا را اثبات و دیۀ آن را مطالبه کند؛ لیکن حق قصاص با آن ثابت نمیشود:
الف- شش قسم در جنایتی که دیۀ آن به مقدار دیۀ کامل است.
ب- پنج قسم در جنایتی که دیۀ آن پنج ششم دیۀ کامل است.
پ- چهار قسم در جنایتی که دیۀ آن دو سوم دیۀ کامل است.
ت- سه قسم در جنایتی که دیۀ آن یک دوم دیۀ کامل است.
ث- دو قسم در جنایتی که دیۀ آن یک سوم دیۀ کامل است.
ج- یک قسم در جنایتی که دیۀ آن یک ششم دیۀ کامل یا کمتر از آن است.
تبصرۀ ۱- در مورد هر یک از بندهای فوق، در صورت نبودن نفرات لازم، مجنیٌعلیه، خواه مرد باشد خواه زن، میتواند به همان اندازه قسم را تکرار کند.
تبصرۀ ۲- در هر یک از موارد فوق، چنانچه مقدار دیه بیش از مقدار مقرر در آن بند و کمتر از مقدار مقرر در بند قبلی باشد، رعایت نصاب بیشتر لازم است.